حسنیه امام حسن مجتبی علیه السلام
مشاوره و مهارت زندگی : تقدیم به همسرم حقیقت زندگی......
تقدیم به همسرم
حقیقت زندگی......
شاید ماجرای زیر را که می خوانید یک قصّه باشد
و یا شاید یک غصّه که طی سالها بارها و بارها
برای زنان این سرزمین اتفاق افتاده باشد ،
نمی دانم چه قصّه باشد و یا غصّه ،
من سراغ دارم قصّه و غصّه ای واقعی تر از این ماجرا ،
زنی که بدون آنکه استادی بپرسد و یا کسی از او بخواهد
صرفا" به باور یک ادعای صادقانه؛ یک تقاضای ملتمسانه
و با اصرار ؛روزی برهمه داشته های معنوی و مادی
خود را ارزان مادی و گران معنوی
خطی کشید و به باور ادعایی صادقانه
و باور همراهی او و اثبات همراهی خود با همه داشته ها
پیشکش کسی نمود که او
پس از دریافت تمامی پیشکش ها
آنچنان توهم بزرگ بودن نمود که
بر روی این زن بخاطر ارزان های گرانفروش خط بطان کشید
و مغرورانه تازید و بر قدرت خود نازید
و تمامی پیشکش های او رابا عزّت و احترام
تقدیم ارزان های رسوای گرانفروش نمود
و با نمایشی از تظاهر و قانون و دین
خود و دیگران را توجیه نمود .
و امّا این قصّه و غصّه همچنان ادامه دارد تا زمانی که
آدمهایی در لباس دین و تقوا و ادعاهای زبانی حضور دارند
....و حال این ماجرا ...
استاد روان شناسی وارد کلاس شد
و به دانشجویان گفت:" امروز می خواهیم بازی کنیم! "
سپس از آنان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت
تخته برود. خانمی داوطلب این کار شد.استاد از او خواست
اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگی اش را روی تخته
بنویسد. آن خانم اسامی اعضای خانواده، بستگان؟، دوستان،
همکلاسی ها و همسایگانش را نوشت. سپس استاد از او
خواست نام سه نفری را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند. زن
اسامی همکلاسی ها یش را پاک کرد. سپس استاد دوباره از او
خواست نام پنج نفر پاک کند. زن اسامی همسایگانش را پاک کرد.
این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی
ماند:نام مادر، پدر، همسر و تنها پسرش. ..
کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود چون حالا همه
می دانستند این دیگر برای آن خانم صرفاً یک بازی نبود.
استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند. کار بسیار
دشواری برای آن خانم بود. او با بی میلی تمام
نام پدر و مادرش را پاک کرد. استاد گفت:
"لطفاً یک اسم دیگر را هم حذف کنید.
"زن مضطرب و نگران شده بود و با دستانی لرزان و چشمانی
اشکبار نام پسرش را پاک کرد.
و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست ...
استاد از او خواست سرجایش بنشیند و بعد از چند دقیقه
از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟
والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند.
و شما پسرتان را به دنیا آوردید.
شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید! "
دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت. همه کنجکاو بودند
تا پاسخ زن را بشنوند.
زن به آرامی و لحنی نجوا مانند پاسخ داد:
"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت. پسرم هم وقتی بزرگ شود
برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری ترکم خواهد کرد.
پس تنها فردی که واقعاً کل زندگی اش را
با من تقسیم می کند، همسرم است! "
همه ی دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آن که زن
حقیقت زندگی را با آنان در میان گذاشته بود، برایش کف زدند.
مشاوره و مهارت زندگی : مردم اغلب...
مردم اغلب...
مردم اغلب بي انصاف،بي منطق و خودمحورند،
ولي آنان را ببخش...
اگر مهربان باشي تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان
متهم مي كنند،ولي مهربان باش...
اگر موفق باشي دوستان دروغين و دشمنان حقيقي
خواهي يافت...ولي موفق باش!!!
اگر شريف و درستكار باشي فريبت مي دهند،
ولي شريف و درستكار باش!!!
آنچه را در طول ساليان سال بنا نهاده اي
يك شبه ويران می كنند،ولي سازنده باش...
اگر به شادماني و آرامش دست يابي حسادت مي كنند،
ولي شادمان باش...
نيكي هاي درونت را و آنچه خالصانه و به باور دوستی ها
و عشق صادقانه اشان انجام داده ای فراموش مي كنند،
ولي نيكوكار باش!!!
بهترين هاي خود را به دنيا ببخش
حتي اگر هيچ گاه كافي نباشند!!!!
و در نهايت مي بيني هر آنچه هست همواره
ميان "تو و خداوند است نه ميان تو و مردم"
مشاوره و مهارت زندگی : براي فهميدن ارزش...
براي فهميدن ارزش
براي فهميدن ارزش 10 سال ،
از ازدواج هاي تازه طلاق گرفته بپرس!
براي فهميدن ارزش 4 سال،
از فارغ التحصيل دانشگاه بپرس!
براي فهميدن ارزش 1 سال،
از دانش آموزي كه در امتحان آخر سال مردود شده بپرس!
براي فهميدن ارزش 1 ماه ،
از مادري كه نوزاد مرده به دنيا آورده بپرس!
براي فهميدن ارزش 1 ماه،
از مادري كه نوزاد نارس به دنيا آورده بپرس!
براي فهميدن ارزش 1 هفته،
از سر دبير يك مجله هفتگي بپرس!
براي فهميدن ارزش 1 روز ،
از كارگر روز مزدي كه شش فرزند دارد بپرس!
براي فهميدن ارزش 1 دقيقه،
از مسافري كه اتوبوس يا قطار را از دست دادده بپرس!
براي فهميدن ارزش 1 ثانيه،
از شخص بازمانده از يك تصادف رابپرس!
براي فهميدن ارزش 0/1 ثانيه ،
از دارنده ي مدال نقره بپرس!
برای فهمیدن یک لحظه ؛از عاشق دور از معشوق بپرس
مهارت زندگی : طنز عيب كوچك دختر
عیب کوچک
جواني مي خواست زن بگيرد به پيرزني سفارش كرد
تا براي او دختري پيدا كند....
پيرزن به جستجو پرداخت،دختري را پيدا كرد و به جوان
معرفي كرد و گفت:اين دختر از هر جهت سعادت شما
را در زندگي فراهم خواهد كرد.
جوان گفت:شنيده ام قد او كوتاه است.
پيرزن گفت:اتفاقا" اين صفت بسيار خوبي است،
زيرا لباس هاي خانم ارزان تر تمام ميشود....
جوان گفت:شنيده ام زبانش هم لكنت دارد...
پيرزن گفت:اين هم نعمتي است زيرا مي دانيد كه
عيب بزرگ زن ها پرحرفي است اما اين دختر چون لكنت دارد
پرحرفي نمي كند و سرت را به درد نمي آورد!!!!
جوان گفت:خانم همسايه گفته است كه
چشمش هم معيوب است...
پيرزن گفت:درست است،اين هم يكي از خوشبختي هاست
كه كسي مزاحم آسايش شما نمي شود
و به او طمع نمي برد...
جوان گفت:شنيده ام پايش هم مي لنگد
واين عيب بزرگي است...
پيرزن گفت:شما تجربه نداريد،نمي دانيد كه اين صفت،
باعث مي شود كه خانمتان كمتر از خانه بيرون برود
و علاوه بر سالم ماندن،هر روز هم از خيابان گردي،
خرج برايت نمي تراشد...
جوان گفت:اينها همه به كنار،ولي شنيده ام كه
عقل درستي هم ندارد...
پيرزن گفت:اي واي !!!!!شما مردها چقدر بهانه گير هستيد ،
پس يعني مي خواستي عروس به اين نازنيني،
اين عيب كوچك را هم نداشته باشد!!!!
احمد شاملو
مشاوره و مهارت زندگی : عشـق و ثـروت * یکـ داستـان و یکـ حقیـقت!
هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست!
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با ریش های بلند
جلوی در دید. به آنها گفت:
« من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید،
بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم.»
عصر وقتی شوهر به خانه برگشت،
زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت:
« برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند:
« ما با هم داخل خانه نمی شویم.»
زن با تعجب پرسید: « چرا!؟»
یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:
« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد
و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است،
حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»
زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد.
شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان
پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:
« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»
عروس خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:
« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا
خانه پر از عشق و محبت شود.»
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:
« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال
او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟»
پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت
می کردید، بقیه نمی آمدند
ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست!»
مشاوره : خدایا سوالی دارم!
گفتم: خدایا سوالی دارم!
چرا وقتی شادم همه با من می خندند.
ولی ، وقتی ناراحتم کسی با من نمی گرید؟!
جواب داد: شادی را برای جمع کردن دوست، آفریده ام
ولی ، غم را برای انتخاب بهترین دوست ...
وقتی در غمها بهترین دوست را پیدا کردید شک نکنید...!
در کنارتان نگهش دارید
و با او آینده ای بسازید که
"گذشته اتان" جلویش زانو بزند...!
قرار نیست شما هم دل کس دیگری را بسوزانید...!
برعکس کسی که وارد زندگیتان می شود را
آنقدر خوشبخت کنید که
به هر روزی که کسی که تنهایتان گذاشت و خیانت کرد
حال که جای "او" نیست
به خودش "لعنت" بفرستد! که قدر بودنتان را ندانست ...
جایی برای رفتن داشتن یعنی
خــــانـــــه
کسی را برای عاشقی داشتن یعنی
خــــانواده
داشتن هر دو یعنی
نـــعمت ...............♥
مشاوره و مهارت زندگی : ببخشیم تا خداوندببخشدمان
جملات زیبا در باره بخشش
ببخشیم تا خداوندببخشدمان
آن روز که همدیگر جستیم و سپس یافتیم ،
یافتنمان هنر نبود !!
هنر این است زمانی که دیگران را دیدیم
همدیگر را گم نکنیم !!!
به دل خود مراجعه کنید
و نسبت به تمام کسانی که در گذشته
از دست آنها ناراحت شده اید احساس محبت نمایید.
هر جا ناراحت شدید اقدام به بخشش و عفو نمایید.
عفو و گذشت پایه بیداری معنوی است.
آدم ها را ببخشم…
نه به خاطر اینکه ساده هستیم..
به خاطر اینکه برای فرمان خدا و معصومین بر بخشش
و برای سلامتیمان ارزش قائلیم
ساده تر بگویم
وقتی برای فکر کردن به
چیزهای بیهوده نیست زیرا به ازای هر سه ثانیه
یک نفر برای حسابرسی فراخوانده می شود
آنها را می بخشیم شاید روزی
کسی همین کار را با آنها بکند
آنوقت خواهند فهمید که
بخشش یعنی چه … می بخشیم
چون بعضی وقتا مجبوریم تو فضای بغضمان بخندیم …
دلمان بگیره ولی دلگیری نکنیم …
شاکی بشیم ولی شکایت نکنیم …
گریه کنیم اما نزاریم اشکامون پیدا بشن …
خیلی چیزارو ببینیم و خیلی چیزا رو بدونیم
ولی ندیدش بگیریم …
چون کسی که باید ببیند هم دید و هم شنید
و هم می داند و هم می تواند
ببخشید در سکوت و هیچ نگویید
زیرا کسانی که واقعا" دوستتان داشته باشند
قادرند صدای ببخششتان را حتّی در سکوت بشنوند
و قدردانتان باشند .و گرنه کسی که دوستتان نداشته باشد
فریاد هم بزنید نخواهد شنید .
زیرا انسان خواب را می شود بیدار کرد
ولی کسی که خود را به خواب زده هرگز ...
خیلی ها دلمون روشکستند
و مافقط سکوت کردیم و می کنیم …
می دانی چرا ؟!
اگر کسی را دوست داشته باشی و عاشق
همه را به جان می خری نیش هم نوش خواهد بود...
عاشق باشیم مانند خدا که
تمام بدیهایمان را با یک خوبی می بخشد
نه اینکه کینه ای که همه خوبی ها را
با یک بدی ندیده بگیریم ...
بخشش را از خورشید بیاموزیم
محبت را بی محاسبه پخش کنیم،
دروازه های قلبمان رابه روی همه بگشاییم
و باورداشته باشیم خدایی که در این نزدیکیست،
بهترینها را برایمان رقم زده است.
برای شفای زخمهای عاطفی، راهی جز بخشش وجود ندارد.
ببخشیم آنهایی را که به ما صدمه زدهاند؛
حتی اگر گمان میکنیم آنچه آنها
با ما کردهاند
غیرقابل بخشش است.
ما آنها را میبخشیم،
نه به این دلیل که آنها مستحق بخششاند.
آنها را میبخشیم زیرا
دوست نداریم با یادآوریِ آزار و اذیتِ آنها
خود را رنجیده خاطر کنیم .
وقتی زخمی را لمس میکنیم و احساس درد نمیکنیم،
بدان معنا است که به معنای حقیقیِ کلمه، بخشیدهایم.
دیگران را ببخشیم،
آنگاه شاهدِ معجزههایی بزرگ در زندگیِ خود خواهیم بود.
پروردگارا
هدیه امروز بما
تواضع و بخشش باشد
یادم هست گفتی
جایی که بخشش باشد
دشمنی و کینه وجود ندارد
مشاوره و مهارت زندگی : ماجرایی شنیدنی برای همه
ماجرایی شنیدنی برای همه
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را
آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم،
باید چیزی را به تو بگویم. اونشست و به آرامی مشغول غذا
خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب میدیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او میگفتم
که در ذهنم چه میگذرد. من طلاق میخواستم.
به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمیرسید که از حرفهایم
ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟
از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود.
ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی!
آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه میکرد.
میدانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگیاش آمده است.
اما واقعاً نمیتوانستم جواب قانعکنندهای به او بدهم.
من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش میسوخت.
با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم
که در آن قید شده بود میتواند خانه، ماشین،
و ۳۰% از سهم کارخانهام را بردارد. نگاهی به برگهها انداخت
و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که ۱۰ سال زندگیش را با من گذرانده بود
برایم به غریبهای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای
من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمیتوانستم به آن زندگی
برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم.
آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که
انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود.
فکر طلاق که هفتهها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود،
الان محکمتر و واضحتر شده بود.
روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته
و چیزی مینویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و
خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با
معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم،
هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم
و دوباره به خواب رفتم.
صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود:
هیچ چیزی از من نمیخواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق
خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش
کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود:
وقت امتحانات پسرمان بود و او نمیخواست که فکر او بخاطر
مشکلات ما مغشوش شود.
برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود.
او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم
به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده
و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم.
فکر میکردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم
بودنمان قابلتحملتر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم.
درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقهام حرف زدم.
بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است.
و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقهای هم که سوار کند
باید بالاخره این طلاق را بپذیرد.
از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم
هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم
تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازهکاری داشتیم.
پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده.
اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت
در ورودی بردم. حدود ۱۰ متر او را در آغوشم داشتم.
کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت
که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود.
من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.
در روز دوم هر دوی ما برخورد راحتتری داشتیم.
به سینه من تکیه داد. میتوانستم ب
وی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم.
فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکردهام.
فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست.
چروکهای ریزی روی صورتش افتاده بود
و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم
که من برای این زن چه کار کردهام.
در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم
حس صمیمیت بینمان برگشته است.
این آن زنی بود که ۱۰ سال زندگی خود را صرف من کرده بود.
در روز پنجم و ششم فهمیدم که
حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به
معشوقهام نگفتم. هر چه روزها جلوتر میرفتند، بغل کردن او برایم
راحتتر میشد. این تمرین روزانه قویترم کرده بود!
یک روز داشت انتخاب میکرد چه لباسی تن کند.
چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد.
آه کشید و گفت که همه لباسهایم گشاد شدهاند.
یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که
میتوانستم اینقدر راحتتر بلندش کنم.
یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصههاست
که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته
و سرش را لمس کردم.
همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است
که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش
مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود.
همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و
او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون
میترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم.
بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده
و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم
انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز
عروسیمان.اما وزن سبکتر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر،
وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی میتوانستم یک قدم بردارم.
پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردم و گفتم،
واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد.
سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم.
وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم.
میترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پلهها بالا رفتم.
معشوقهام که منشیام هم بود در را به رویم باز کرد
و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمیخواهم طلاق بگیرم.
او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانیام
گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم.
گفتم متاسفم. من نمیخواهم طلاق بگیرم.
زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خستهکننده شده بود که
من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم
نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم.
حالا میفهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند
هر روز او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم.
معشوقهام احساس میکرد که تازه از خواب بیدار شده ام.
یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد.
از پلهها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه
گلفروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم.
فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم.
لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند
هر روز صبح بغلت میکنم و از اتاق بیروم میآورمت.
شب که به خانه رسیدم، با گلها دستهایم و لبخندی روی لبهایم
پلهها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم
دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است!
او ماهها بود که با سرطان میجنگید
و من اینقدر مشغول معشوقهام بودم که این را نفهمیده بودم.
او میدانست که خیلی زود خواهد مرد
و میخواست من را از واکنشهای منفی پسرمان
بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان
من شوهری مهربان بودم.
جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند.
خانه، ماشین، داراییها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی
برای خوشبختی فراهم میآورد اما خودشان خوشبختی نمیآورند.
سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمیآید
برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.
ووقتی روزی به جایی رسیدید فراموش نکنید او در زمانی کنارتان بود
که کسی به فکرتان نبود او زمانی در غصّه ها
و شنیدن قصّه های زندگیتان شریک بود که کسی
مایل به شراکت و شنیدن نبود ،
مبادا کسی را که بخاطر باور ادعاهای شما
نه تنهاخود را به رایگان در اختیارتان گذاشت
بلکه با همه وجود و دارایی های مادی و معنویش در کنارتان بود
با دیدن چند دانه گردو ی پوک
رها کرده و زمانی بخود آیید که دیگر دیر شده باشد...
خوب است قبلش نگاهی بیندازید و ببینید با او چه کردید؟
از کجا به کجا رساندید ؟
مهارت زندگی : زیباترین قلب
مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا میکرد که زیباترین قلب
را در آن شهر دارد. جمعیت زیادی گرد آمدند. قلب او کاملا سالم بود
و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که
قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تا کنون دیده اند.
مرد جوان، در کمال افتخار با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود
پرداخت. ناگهان پیر زنی مقابل جمعیت آمد و گفت:
اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست.
مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیر زن نگاه کردند.
قلب او با قدرت تمام میتپید، اما پر از زخم بود.
قسمتهایی از قلب او برداشته شده
و تکههایی جایگزین آن شده بود.
اما آنها به درستی جاهای خالی را پر نکرده بودند
و گوشههایی دندانه دندانه در قلب او دیده میشد.
در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت
که هیچ تکه ای آنها را پر نکرده بود.
مردم با نگاهی خیره به او مینگریستند
و با خود فکر میکردند
مرد جوان به قلب پیرزن اشاره کرد و با خنده گفت:
تو حتما" شوخی میکنی، قلبت را با قلب من مقایسه کن.
قلب تو، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است.
پیر زن گفت: درست است قلب تو سالم به نظر میرسد،
اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمیکنم.
میدانی، هر کدام از این زخمها نشانگر انسانی است که
من محبّت و عشقم را صادقانه فارغ از هر انتظاری به او داده ام،
انسانهایی که زمانی پدر و مادر و
خواهر و برادر و خویشان و دوست و همکار و همسفر
و همدم و همراه و همسر و فرزند و استاد وشاگرد و ...بوده اند
در واقع من بخشی از قلبم را جدا کرده
و به او بخشیده ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده
که به جای آن تکه بخشیده شده قرار داده ام.
اما چون این تکهها مثل هم نبوده اند،
گوشههایی دندانه دندانه در قلبم دارم که برایم عزیزند،
چرا که یاد آور عشق و دوستی میان دو انسان هستند.
بعضی قسمت های قلبم را به کسانی بخشیده ام.
اما آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند.
اینها همین شیارهایی عمیق هستند. گرچه دردآورند،
اما یادآور عشقی هستند که داشته ام
امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند
و این شیارهای عمیق را
با تکه ای که من در انتظارش بوده ام،پر کنند.
حالا میبینی زیبایی واقعی چیست؟
مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد.
در حالی که اشک از گونههایش سرازیر بود، به سمت پیرزن رفت.
از قلب جوان و سالم خود تکه ای بیرون آورد
و با دستهای لرزان به پیر زن تقدیم کرد.
پیرزن آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر
و زخمی خود را جای زخم مرد جوان گذاشت.
مرد جوان به قلبش نگاه کرد، دیگر سالم نبود،
اما از همیشه زیباتر بود.
عشق ودوستی از قلب پیر زن به قلب او نفوذ کرده بود.
مشاوره و حقوق : گاهی محبت کسی را می فروشی که تورا گران به دست آورده است
گاهی محبت کسی را می فروشی که
تورا گران به دست آورده است
گاهی محبت کسی را می فروشی که
تورا گران به دست آورده است
آنچنان گران که در راهش همه چیز خود را
در طبق اخلاص گذاشته
عشق و دوست داشتن کسی را لگدمال می کنی
که می دانی عشق تورا بادنیایی معاوضه نمی کند.
می گویی که دوستش داری صادقانه
ولی خیالت بادیگری است
کدام انتظاراتش را برآورده کردی ؟!!
کدام وعده هایت را عمل کردی ؟
که حالا انتظارداری عشقت و ادعاهایت را دریابد؟
منتظر کدامین نگاه عاشقانه ای؟
وقتی به تمام نگاه های عاشقانه ی خدایی اش
پشت کرده ای؟!
مشاوره و مهارت زندگی : بد شده ایم !
بد شده ایم !
از وقتی شروع کردیم به قربانت بروم های تایپی
به دوستت دارم های اس ام اسی
به عاشقتم های فیس بوکی ، وایبری ، ویچتی ، لاینی
بد شده ایم !
از وقتی هر کدام از کانتکت هایمان چیزی فرستاد
و ” قلب های سرخ ” را روانه ی تکست کردیم
و عشقم و عزیزم و گلم صدایش کردیم
فرقی هم نمیکرد ، که باشد
دیگر کلمات دم دستی ترین ترفندمان شد
کلماتی که مقدسند ، که معجزه می کنند !
افتادند زیر دست و پای هر بی سر وپا و نمایش در پروفایل
فرقی برایمان نکرد که چه کسی باشد ، از چه جنسی باشد
فقط اینکه باشد و دمی بگذرد برایمان کفایت کرد
بد شده ایم !
از وقتی لبخند زدیم و بوسیدیم و نوازش کردیم
و آنسوی ماجرا پیچیدیم و پیچاندیم
و به زرنگی خودمان آفرین گفتیم
حال خیلی هامان خوب نیست
این روزها عادت کردیم مرگ خیلی چیزها را جشن بگیریم
دردناک است حال و روزمان
دردمان درمان دارد !
کمی صداقت
کمی شهامت
فقط همین . . .!!!
عاشق شوید…با صداقت
نه به خاطر لذت بوسه و هم آغوشی…
به خاطر تمرکز ذهن روی یک نفر عاشق شوید…
وفاداری لذت دارد…
همانقدر که زن را باید فهمید …
مرد را هم باید درک کرد …
همانقدر که زن “بودن” می خواهد …
مرد هم “اطمینان” می خواهد …
همانقدر که باید قربان صدقه ی روی بی آرایش زن رفت …
باید فدای خستگی های مرد هم شد …
همانقدر که باید بی حوصلگی های زن را طاقت آورد …
کلافگی های مرد را هم باید فهمید …
خلاصه “مرد” و “زن” ندارد …
به نقطه ی “مــا” شدن که رسیدی …
بهترین باش برایش …
بگذار حس کند هیچکس به اندازه تو درکش نمی کند.
زندگی یعنی همراهی ، همدرکی صادقانه
نه شعر و تایپی و...
مشاوره و مهارت زندگی : قدر آدمهایی را که زود عصبانی می شوند بدانید ...
قدر آدمهایی را که زود عصبانی می شوند بدانید
عشق را وقتي احساس کردم که ديدم :
يک کودک آبنبات خودش را در آب شور دريا مي زد
و مي خواست آن را شيرين کند
مهم اين نيست که تو اَد ليست مسنجرمون چند نفر اَدد شدن.
مهم اينه که تو قلبمون فقط 1 نفر ادد شده باشه که با هم آن
بشيم، باهم آرشيو زندگي رو دوره کنيم و با هم آف بشيم.
امّا بايد يادمون باشه پسورد دوستيمون رو جوري بسازيم که
کسي نتونه هکمون کنه...
قدر آدمهایی که مثل پروانه دورمان می گردند بدانیم
اونا حساب و کتابی دوست ندارند ،
دوستیشون صادقانه است اَدا و اِدعا نیست .
پس در برابرشان بی ادعا و بی داعا و صادقانه باشید .
اونا به زندگی دادوستدی فکر نمی کنند .
شايد يه كسي شب ها براي اينكه خواب تورو ببينه
به خدا التماس مي كنه شايد يه كسي به محض ديدن تو
دستش يخ مي زنه و تپش قلبش مرتب بيشتر ميشه
مطمئن باش يه كسي شب ها به خاطر تو
توي درياي اشك مي خوابه ولي تو اون رو نمي شناسي
قدر آدمهایی را که زود عصبانی می شوند بدانید
اینها همان لحظه داد می زنند
سرخ می شوند
قلبشان درد می گیرد
دستانشان می لرزد
ولی
برای زمین زدنتان هیچ نقشه ای نمی کشند
آنچه را که در دل دارند و می خواهند به خودتان
صادقانه بیان می کنند از دیگری فرمان نمی گیرند
آنها تمام نقشه شان همان عصبانیتشان بوده و تمام
آدمهایی که زود عصبانی می شوند آدمهایی هستند
که رقیق ترین و صاف ترینند..
و اگر عاشق می شوید عاشق رفتار آدمها شوید
آدمها گاهی حالشان خوب است ، گاهی بد ،
رفتارشان متأثر از حالشان است ، عاشق افکارشان شوید ،
افکار حتّی در بدترین حال آدمها هم تغییر نمی کند ...
مشاوره : کی گفته نمیشه شکست ؟
کی گفته نمیشه شکست ؟
کی گفته نمیشه شکست ؟
خوبم میشه
دل ، سر ، دست
کمر ، غرور ، عزّت
و خیلی چیزهای دیگه رو میشه شکست
ولی امان از اینکه باور کسی رو بشکونی
باور کسی رو که به صداقت و قولت یقین داشته
با شکستن باور کسی
در اصل اون رو برای همیشه کشتی
از آدمهای پر توقع فاصله بگیر
اینها مقیاست را به هم می زنند
و حرمت مهرت را می شکنند آنها حافظه ضعیفی دارند
خوبیها را زود فراموش می کنند
مهارت زندگی : واسطه خیر باشیم
خدایا ما را واسطه خیر قرار ده
نه مسدود کننده راه خیر
میان انسان و شرافت رشته باریکی هست که اسمش قوله
و بزرگترین ضعف اغلب انسانها تردید آنهاست
در اینکه به دیگران هنگامی که هنوز زنده هستند
بگویند چقدر دوستشان دارند .
سالها پیش مردی بود که هر کسی را سر راهش می دید
دوست می داشت و می بخشید.
خدا فرشته ای فرستاد تا با او صحبت کند و از او بپرسد
چه آرزویی دارد؟
فرشته گفت:«خدا از من خواست تا به دیدارت بیایم تا
به خاطر نیکی ات به تو پاداشی بدهم.هر عطیه ای را که
بخواهی خدا به تو می دهد.
می خواهی به تو قدرت درمانگری بدهد؟»
مرد پاسخ داد:«نه!ترجیح میدهم خدا خودش کسانی
را که باید درمان شوند انتخاب کند.»
فرشته پرسید:«می خواهی وظیفه راهنمایی گمشدگان را
به راه راست بر عهده بگیری؟»
مرد در جواب گفت:«این وظیفه فرشتگانی مثل توست.»
فرشته گفت:«نمی توانم بدونه اینکه معجزه ای بکنم
به آسمان برگردم!»
مرد کمی فکر کرد و سرانجام گفت:«پس کاری کن که
واسطه خیر باشم اما بدون اینکه کسی بفهمد.حتی خودم؛
چرا که ممکن است دچار گناه غرور بشوم.»
فرشته کاری کرد که سایه آن مرد بتواند بیماران را درمان کند.
بدین ترتیب آن مرد از هر جا می گذشت بیماران درمان
می شدند.زمین بارور می شد
و مردم غمگین شاد می شدند.
مرد سالها زمین را زیر پا گذاشت و هیچ وقت از معجزاتی که
پشت سرش رخ می داد خبر نداشت،چرا که وقتی رو به
خورشید می ایستاد سایه اش
پشتش بر روی زمین می افتاد.
بدین ترتیب توانست بی خبر از قداست
خود زندگی کندو بمیرد.
برگرفته از قصه هایی برای پدران،فرزندان،نوه ها
پائولو كوئیلو
مهارت زندگی : اگر روزی ....
اگر روزی دشمن پیدا کردی ، بدان که
در رسیدن به هدفت موفق بودی
اگر روزی تهدیدت کردند ، بدان که در برابرت ناتوانند
اگر روزی خیانت دیدی ، بدان که قیمتت بالاست
اگر روزی ترکت کردند ، بدان که با تو بودن لیاقت میخواهد .
گاهی اوقات صلاح ما در این است که به مقصود نرسیم ،
زیرا مقصود برای ما ضرر دارد .
خورشید باش که اگر خواستی به کسی نتابی نتوانی .
اگر کسی دستت را گرفت قلبت لرزید ، عجله نکن ؛
چون یک روز کاری با قلبت میکند که دستانت بلرزند .
عاشق شدن هنر نیست ، عاشق ماندن هنر است .
عشق آن است که هرگز نگوید متاسفم .
کسی را که امیدوار است ناامید مکن ،
شاید امید تنها دارایی او باشد .
همیشه غمگین ترین و رنج آورترین لحظات زندگی آدم
توسط همان کسی ساخته میشود که
شیرین ترین و به یاد ماندنی ترین لحظات
را برای آدم ساخته است .
هیچ گاه از دوست داشتن انصراف نده ،
حتی اگه بهت دروغ گفت
بازم بهش فرصت جبران را بده . . .
مشاوره و مهارت زندگی : مهربانی
برخی خصوصیات افراد خودشیفته
برخی خصوصیات افراد خودشیفته
افراد خودشیفته :حتی از روی عکس پروفایل یکسری آدم ها
در شبکه های اجتماعی می شود فهمید درجه اعتماد به نفس و
خودشیفتگی شان تا چه اندازه ای است. حتما" شما هم با آدم هایی
برخورد کرده اید که اگر استعداد و مهارتی هم ندارند، آنقدر با
کلمات بازی می کنند که باورتان می شود طرف دانشمند، ریاضیدان
یا یک فیلسوف است. شما با این آدم ها که
اعتماد به نفس کاذب دارند چطور رفتار می کنید؟
رفتار سیاستمدارانه با افراد خودشیفته
یادتان باشد شعار خودشیفته ها این است:
«همیشه من اول هستم». نمی خواهیم ناامیدتان کنیم اما ارتباط
با این دسته از افراد خطرناک است چون چیزی به نام عشق
بدون قید و شرط در زندگی شان وجود خارجی ندارد و اگر از
بخت بدتان دوست خودشیفته ای سر راهتان ظاهر شد،
باید بگوییم بیشتر اوقات احساس تنهایی خواهید کرد.
اولین تکنیک، پایین آوردن سطح انتظارات تان است. دوست تان
اعتماد به نفس کاذب دارد، قبول اما ویژگی مثبتی ندارد که حداقل
بشود با آن رابطه تان را ادامه دهید؟ سعی کنید با این دسته از افراد
هدفمند ارتباط برقرار کنید؛ یعنی در موردی خاص که نیاز به حضور
اوست روی همراهی اش حساب کنید نه تمامی موارد.
نکته مهم اینکه سعی کنید تا جای ممکن با این دسته از افراد گلاویز
نشوید یا بحث به راه نیندازید چون به سختی می شود به این
دسته از افراد فهماند که کارشان اشتباه است اما اگر همسرتان
از قضا دارای اعتماد به نفس کاذب است سعی نکنید برای هر
خواهش و درخواستی التماس کنید، بلکه سریع و قاطع
خواسته تان را ابراز کنید چون تنها در قاطعیت می شود
این دسته از افراد را تسلیم کرد.
در بعضی از افرادی که اعتماد به نفس کاذب بالا دارند، فرد وقتی
احساس خطر می کند جسارت به خرج می دهد و داد و بیداد
می کند تا دیگران فکر کنند که اعتماد به نفس او بالاست،
و عده ای با ظاهر مودب بودن با سکوت و فرار از معرکه که
مبادا خطایش اثبات شود در صورتی که او در حقیقت خالی
است و به محض اینکه تنها شود یا درموقعیتی قرار بگیرد
که نتواند اینگونه نقش بازی کند، فرو می ریزد.
مهار افراد خودشیفته
کسانی که اعتماد به نفس کاذب دارند به دنبال ضعف افراد
می گردند تا کنترل و قدرت خود را به دیگران نشان دهند. در برخورد
با این افراد لازم است قوی باشید. هرگز بیش از اندازه از آنها تعریف
نکنید و برخلاف میل تان تن به خواسته های این دسته از افراد ندهید.
این حقیقت را بپذیرید که شما قادر به تغییر این دسته از افراد
نیستید.اگر ارتباط با این دسته از افراد واقعا" روی اعصاب تان
است سعی کنید از قرار گرفتن در موقعیت هایی که با آنها
رو در رو می شوید، اجتناب کنید.
با افراد خودشیفته چگونه برخورد کنیم
دکتر مسعود احمدزاد اصل ؛ روانپزشک: یکی از ویژگی های افرادی
که اعتماد به نفس کاذب دارند این است که هر کاری برایشان
انجام دهید باز هم راضی نبوده و به اصطلاح طلبکارند. بارزترین
ویژگی این افراد این است که شما را وادار به انجام کاری می کنند.
در واقع شما را در موقعیتی خاص
(برای مثال ایجاد حس گناه در شما) قرار می دهند که مجبور
می شوید آن کار را انجام دهید.
در مواجهه با این دسته از افراد نشان ندهید که آنها به شما
نیاز دارند و به تخریب شخصیت آنها نپردازید زیرا با این کار آنها
واکنش های پرخاشگرانه از خود نشان می دهند؛ بنابراین در
وهله اول سعی کنید به این دسته از افراد حمله نکنید. نکته مهمتر
اینکه تا زمانی که از شما درخواستی نشد کاری برایشان انجام ندهید
حتی با علم به اینکه آن فرد خیلی محتاج است.
زیرا زمانی که برای آنان نخواسته پیشقدم شوید به علت
خود شیفتگی و اعتماد به نفس کاذب همیشه متوقع
و هیچگاه قدردان نخواهند بود .
معمولا افرادی که اعتماد به نفس کاذب دارند تحمل شنیدن «نه»
را ندارند. به همین دلیل در مواقعی که نیاز به کمک دارند،
مستقیم از کسی درخواست نمی کنند. برای مثال ممکن است این
جمله را بر زبان بیاورند «همه مرا تنها گذاشته اند و کسی نیست
که کمکم کند.» در چنین مواقعی بلافاصله نگویید که قصد کمک کردن
دارید. اگر دوست دارید به این دسته از افراد کمک کنید به آنها این
جمله را بگویید: «اگر شما فکر می کنید که من می توانم به شما
کمک کنم کافی است از من بخواهید تا کمک تان کنم.» و یا
«من بررسی می کنم و اگر امکانش وجود داشت این کار را
برایتان انجام می دهم.»
مشاوره و مهارت زندگی : با شرافت و انسان باشیم
تو با شرافتی اگر آبروی دیگران را
مانند آبروی خودت محترم بدانی
تو آزادی اگر خودت را کنترل کنی نه دیگران را
تو مهربانی اگر وقتی دیگران مرتکب اشتباهی می شوند
آنها را ببخشی
تو شادی اگر گلی را ببینی
و به خاطر زیباییش خدا را شکر کنی
تو ثروتمندی اگر بیش از آنچه نیاز داری نداشته باشی
و دوست داشتنی هستی اگر
دردهایت تو را از دیدن دردهای دیگران کور نکرده باشد
و تو انسانی اگر هر آنچه بر خود می پسندی
بر دیگران هم بپسندی
و هر آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران هم نپسندی
پس اگر آزاد ، شاد ، دوست داشتنی ؛
مهربان و ثروتمند نیستیم
لااقل با شرافت و انسان باشیم .
مهارت زندگی : والله بالله من زندهام!
سه چیز را نمی شود پنهان کرد : خورشید و ماه و حقیقت
والله بالله من زندهام!
بدتراز جهل ، خود جهله و بدتر اینکه
این جهل در ظاهر و اسم دین جلوه گری کنه ،
اون وقته که نماز شب خونا، برای قتل حسین بن علی (ع)
غسل شهادت می کنند ...
و چه زیادند از این جاهلان مقدّس مآب که از باورهای مردم
با القاب عارف و استاد سو استفاده می کنند
و زندگی دیگران را به آتش می کشند ...
مسافری در شهرِ بلخ جماعتی را دید كه مردی زنده را در
تابوت انداخته و به سوی گورستان می برند و آن بیچاره مرتب
داد و فریاد میزند و خدا و پیغمبر را به شهادت میگیرد كه :
والله بالله من زندهام! چطور میخواهید مرا به خاك بسپارید؟
اما چند ملا كه پشتِ سرِ تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او
رو به مردم كرده و میگویند:
پدرسوخته ملعون دروغ میگوید. مُرده.
مسافر حیرت زده حكایت را پرسید. گفتند:
این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است.
چند مدت پیش كه به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس
در محضر قاضی بلخ شهادت دادند كه ُمرده و قاضی نیز به مرگِ او
گواهی داد. پس یكی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یكی دیگر
اموالش را تصاحب كرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات
می كند. حال آن كه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل
خداشناس مسموع و مقبول نمیافتد. این است كه به حکمِ قاضی به
قبرستانش میبریم، زیرا كه دفن میّت واجب است
و معطل نهادن جنازه شرعا" جایز نیست.
حال حکایت روابط بعضی آدمها در این دوره است که
روزی حضوری داشته پررنگ و در همه جا و فریاد می زند که
من زنده ام و فرد دیگر اصلا" منکر اصل حضور و هر چه بوده است
می شود. در این بلخ هم از شهادت عادلان مدعی استادی
و خداشناسی استفاده و برای دروغهایشان توجیه می تراشند .
در بلخ آن زمان جسم زنده را زنده به گور می کردند
و در بلخ فعلی روح و جسم را با هم زنده به گور می کنند .
اما اگر دیگران تو را نمی بینند و یا تاریک می بینند نگران نباش !
زیرا دیگران کسانی که رو به نور می روند را تاریک می بینند.
مشاوره : اگر مرد باشی، آرزومندم ...
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
از جمله دوستان بد و ناپایدار،
برخی نادوست، و برخی دوستدار
که دست کم یکی در میانشان
بی تردید مورد اعتمادت باشد.
و چون زندگی بدین گونه است،
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،
تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.
و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی
نه خیلی غیرضروری،
تا در لحظات سخت
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.
نه با کسانی که اشتباهات کوچک می کنند
چون این کارِ ساده ای است،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر می کنند
و با کاربردِ درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی.
خیلی به تعجیل، رسیده نشوی
و اگر رسیده ای، به جوان نمائی اصرار نورزی
و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی
چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد
و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.
امیدوارم حیوانی را نوازش کنی
به پرنده ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی
وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد.
چرا که به این طریق
احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.
هرچند خُرد بوده باشد
و با روئیدنش همراه شوی
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد..
بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی
زیرا در عمل به آن نیازمندی
و برای اینکه سالی یک بار
پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: این مالِ من است.
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.
اگر همه ی اینها که گفتم فراهم شد
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم
مشاوره : در روزگاری که ...
در روزگاری که خنده ی مردم از زمینخوردن توست ، برخیز تا بگریند . . .
سر آخر، چیزی که به حساب می آید تعدادسالهای زندگی شما نیستبلکه زندگی ای است کهدر آن سالها کرده ایدوفادارترین زن ها نه موطلایی ها هستند،نه مو خرمایی ها و نه مو مشکی هابلکه مو مشکی هایی هستند که ما مردانخاکستری اش کردیم و اینک با رنگ مو بهرنگ دلخواه مردان خود را می آرایند!
دنیای بیرحمیستچه زود پیش چشم عزیزانمانارزان می شویم و فروخته می شویم بهگران فروشان ارزان قیمتچاره کم کردن رابطه ست که لااقل بهمفت نفروشنمان . . .
مشاوره : مکر مکاران
زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟
میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟
شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است
پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت
و به هر طریقی سعی می کرد
او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت
و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد
پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد
سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن
زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :
چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم
پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد
پس خیاط پارچه را به زن داد
سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد
و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت :
اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم
برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید
و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد
آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت
بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد
و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید
و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد
و همسرش را همان موقع طلاق داد
سپس شیطان گفت : اکنون من به مکر زنان اعتراف می کنم
و آن زن گفت :کمی صبر کن
نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!
شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟
آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت
همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم
یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به
خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم
و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم
و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد
و او را برگرداند به خانه اش.
و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر می برد
و اطلاعات دیگری از شیطان نداریم
و در عصر حاضر از اینگونه زنانی که با انواع مکر و حیله
که کارشان تجسس و شیطنت در زندگی دیگران است فراوانه
و نه تنها زنان گاهی بعضی از مردان نیز نه تنها دست زنان
بلکه دست شیطان را نیز در مکر بسته اند .
و با چهره دین و استاد و عرفان وارد می شوند
و بیچاره آدمهای ساده لوحی که آنها را باور
و با دست خود به زندگیشان آتش می زنند .
مذهبی ، مشاوره ، مهارت زندگی ، حقوق : هر که حسنی بوده و هست و خواهد بود بسم الله
میهمانان عزیز لطفا" مفاتیح الجنان
و در صورت امکان آب باران همراه داشته باشید .
مذهبی و مشاوره : به تعداد سنگها حلالیت بطلب
وقتی داری یواشکی یه کاری رو می کنی
و یا یواشکی تجسس در زندگی مردم می کنی
علاوه بر چپ و راستت یه نگاهی هم به بالا بینداز
زیرا خدایی می بیند که هم می داند و هم می تواند
به تعداد سنگها حلالیت بطلب
شاگردی به استادش گفت:
روبروى خانه ى من يک دختر و مادری زندگى مى کنند.
چند ماهى است هر روز و گاهی هم شب ها مردان
رفت و آمد دارند!!؛ من دیگر قادر به تحمل اين اوضاع نيستم.
استاد گفت: خب شايد اقوامشان باشند؟
شاگرد گفت: نه!؛ من هرروز از پنجره نگاه می کنم؛ گاهی
وقت ها بيش از ده نفر متفاوت می آيند
و بعد از چند ساعتى مي روند....
استاد گفت: کيسه اى بردار و براى هر نفر يک سنگ
در کيسه بینداز، چند ماه ديگر همراه با کيسه بیا تا
ميزان گناه ايشان را بسنجم....!
شاگرد رفت و چنين کرد.
بعد از چند ماه آمد و گفت: از بس کیسه سنگين شده که
من نمى توانم آن را حمل کنم؛ شما براى شمارش بيايید!
استاد گفت: تو که يک کيسه سنگ را تا خانه من نتوانستى
حمل کنی؛ چگونه می خواهى بار سنگين گناهت را
نزد خدا ببرى؟؟؟
برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفار کن(!!)
چون آن دو زن، همسر و دختر عالمى هستند که وصيت
کرد بعد مرگش شاگردانش در کتابخانه او مطالعه کنند!!
اى پسر آنچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت!
همانند تو که در واقعيت شاگردی اما در حقيقت شيطان....
مشاوره و مهارت زندگی : من جوان هستم و نمی توانم
اگر می خواهید "دروغی" نشنوید،
اصرار بیش از حد برای شنیدن "حقیقت" نداشته باشید.
انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمیزند
که خیال میکند دیگران را گول زده...!
بخصوص زمانی که طرف مقابل
به حرمت دوستی و عشقش خود را به تغافل زده باشد .
به خاطر داشته باشید هرگاه به قله رسیدید
همزمان در کنار دره ای عمیق ایستاده اید...
یک جوان از عالمی پرسيد:
من جوان هستم و نمی توانم خود را از
نگاه به نامحرم منع كنم، چاره ام چيست؟
عالم نيز كوزه ای پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه
كوزه را سالم به جایی ببرد و هيچ چيز از كوزه بیرون نريزد و از
شخصی درخواست كرد او را همراهی كند و اگر شير را
ريخت جلوی همه ی مردم او را كتك بزند!
جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و چيزی بیرون نريخت.
عالم از او پرسيد: سر راهت چند دختر دیدی!؟!
جوان جواب داد: هيچ!؛ فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم
كه مبادا در جلوی مردم كتك بخورم و خار و خفيف شوم.
عالم گفت: اين حكايت مؤمنی است كه هميشه خدا را ناظر
بر كارهايش می بيند و از روز قيامت و حساب و كتابش که
مبادا در منظر مردم خار و خفیف شود بيم دارد....
مذهبی ، مشاوره : چرا در اسلام استفاده از طلا برای مردان حرام است؟
چرا در اسلام استفاده از طلا برای مردان حرام است؟
به طور کلی هر موضوعی که اسلام آن را سفارش کرده باشد
برای بدن انسان مفید و هر چه را که برای انسان حرام کرده باشد،
قطعا" برای او مُضر است. اگر چه دلایل برخی مسائل هنوز از لحاظ
علمی مشخص نشده است ولی ما به عنوان مسلمان به این معتقد
هستیم که مسلما خیری در پشت این ممنوعیت ها وجود دارد.
طبق بررسی های متعددی که صورت گرفته، تعداد گلبول های سفید
خون در مردان بیشتر از زن ها است، حال آن که تماس بدن مرد با طلا
باعث بالا رفتن میزان گلبول های سفید می شود. به طور طبیعی با
افزایش شمار گلبول های سفید، جا برای گلبول های قرمز خون کم
شده و تعداد آن ها به طور محسوسی کاهش پیدا می کند.
در واقع استفاده از طلا در مردان باعث بر هم خوردن تعادل میان
گلبول های سفید و قرمز خون می شود. همین امر باعث بروز
کم خونی در مردان و از سوی دیگر باعث بروز سرطان خون
می شود که همگی بر اثر اختلال در گلبول های بدن
مردان ایجاد می شود.
اما در این جا شاید این سوال ذهن شما را مشغول کند که پس
چرا زنان می توانند از طلا استفاده کنند؟ اگر طلا روی تعادل
گلبول های بدن مردان تاثیر می گذارد، پس زنان هم نباید از این
امر مستثنی باشند.
در نگاه ابتدایی شاید حق با شما باشد، ولی مطالعاتی که روی
ساختار بدن زنان انجام شده نشان می دهند تفاوت هایی جزئی
در ساختار بدن زن و مرد وجود دارد. طلا حاوی اشعه هایی است
که از پوست بدن رد شده و روی گلبول های بدن تاثیر می گذارد.
این مساله در مورد مردان کاملا صدق می کند ولی در زنان خیر.
در زنان بین لایه ی پوست و گوشت، یک لایه چربی وجود دارد اما
در مردان این لایه وجود ندارد. همین لایه محافظ چربی است که
همانند سدی محکم مانع از رسیدن اشعه های مُضر طلا به بدن
زنان می شود.
تعداد گلبولهای سفید خون در مردان بیشتر از زن ها است حال
آن که تماس بدن مرد با طلا باعث بالا رفتن میزان
گلبول های سفید می شود
به این ترتیب تاثیر منفی روی گلبول های قرمز خونی در مردان
یکی از مضرات استفاده از طلا در آقایان است.
دلیل دیگری که از اهمیت زیادی هم برخوردار است، تاثیر منفی
اشعه های فلز طلا روی هورمون های جنسی مردان است.
استفاده از طلا توسط مردان باعث بروز اختلالات هورمونی شده
و حرکت اسپرم ها را با مشکل مواجه می کند، به طوری که
سرعت حرکت آن ها به قدری کاهش پیدا می کند که قدرت
کافی برای باروری تخمک نداشته و موجب ناباروری مرد می شود.
در واقع بررسی های صورت گرفته حاکی از آن است که بیشترین
تاثیر طلا در بافت های مختلف بدن، روی اندام های تناسلی است. طلا
بیشترین اثر منفی خود را در مردان در بخشی از دستگاه تناسلی
می گذارد که محل تجمع اسپرم ها است. اسپرم ها مدت زمانی
را در این مکان می گذرانند تا قدرت باروری و تحرک یابند. بنابراین
اشعه های مُضر طلا با تاثیر بر این بخش به شدت از سرعت
حرکت و باروری اسپرم ها می کاهد.
منابع:
دکتر احسان شریفی پور – جام جم
پایگاه خبری تقریب
مشاوره : ⚠️هشدار جدی به پدرومادران محترم دانا⚠️
⚠️( پان پراگ یا بی تی BT) :
این مخدرخطرناک،اما بسیارارزان که دربسته های سبزرنگ و
به قیمت کمتراز 500تومان حتی دربرخی درسوپر مارکتها هم یافت
می شود محصول کشور هندوستان است که مخدرهای مشابه آن
نیز درپاکستان و افغانستان تولیدشده ودقیقا همانند مخدر ناس،
یعنی از طریق بزاقِ دهان مصرف میشود.!!
هرچند پیشتربرخی رسانه ها اشاره ای به این قبیل ماده مخدر
داشتند اما بدلیل برخی کم توجهی ها هنوز این مخدر ارزان قیمت
برای عمده مردم و جوانان ناشناخته است.!!
⚠️ (اجزای تشکیل دهنده پان پراگ):
مواد اولیه این محصول خطرناک، تنباکو،آهک، خاکستر،ادویه های
معطر،ساخارین که ماده بسیار سرطانزا وبرای افزایش
قدرت نشئهگی و سرخوشی ترکیبات مخدر و توهمزایی چون
تریاک و حشیش و ترکیبات شیمیایی دیگری چون آرسنیک، منیزیم،
سرب و حتی داروهای روانگردان از قبیل اکستازی
گزارش شده است.!
⚠️ (کودکان، جامعه هدف بی تی):
بزرگترین فاجعه این مخدرویرانگر که دربسته بندی های بسیار
شیک و باطعم انواع میوه ها وجود دارد اینست که اگر تریاک وحتی
کراک و هروئین وسایرمواد مخدرسنتی و صنعتی قشر بزرگ سال
جوان وبخواندجوان راموردهجمه قرار داده اند این سرطان
بی صدا نوک پیکان شومش را بسمت کودکان وخردسالان دانش آموز
نشانه رفته است وگویا قصددارد تمام جامعه را شخم بزند.!
اگرتریاک وشیشه وکراک وهرویین و ... مواد مخدر محسوب
می شوند،نتیجه آن میشودکه همه آنها را می شناسند ومعتادان
برای تهیه آن باید به محله های خلاف نشین بروند وساقی پیداکند
اما برای تهیه بی تی کافیست سری به سوپر مارکت محله مان یا
حداکثر دست فروشان بزنیم وتنها با 500 تومان خودمان رانابود کنیم.!
⚠️ (عوارض وخطرات بی تی پان پراگ):
اعتیاد روانی+اعتیاد جسمانی
کارشناسان ومتخصصان براین باورند که این مخدر بیصدا و کمتر
شناخته شده،علاوه بر ایجاد وابستگی و اعتیاد روحی و روانی،
به سلول های مغزی،دستگاه تنفسی و قلب و عروق آسیب های
جدی فراوانی میرساند و موجب، افت تحصيلی گیجی و
ازدست دادن تعادل روحی-رفتاری و حرکتی میشود.!
همچنین بروزحرکات غیر طبیعی درچشم ها افزایش ضربان قلب،
دندان قروچه، لرزش،اختلال درخواب،سرطان روده بزرگ،
نارسایی کلیوی، اختلالات رفتاری همراه باپرخاشگری،افزايش
فشارخون،تخریب زیبایی و بروز سرطان دهان، حنجره و لثه،
ازمهمترين عوارض جسمی و روانی مصرف اين ماده خطرناک
بشمارمي رود.
⚠️ (بی تی ناشناس نزد همه):
فاجعه سنگین تر،ناشناس بودن این محصول، به عنوان مخدر
نزد خانواده ها،معلمان،مدیران، دانش آموزان وحتی غالب
مصرف کنندگان است تعجب نکنید، دربسیاری موارد مشاهده شده
که فرد خردسال مصرف کننده نمیداند این چیه که مصرف می کند
وفکر میکند پاستیل، آدامس و یا امثال این هاست.!
نکته تأسف باردیگراینکه برابرگزارشات رسیده ازسوی خبرنگاران ما،
برخی کودکان دبستانی این ماده را درجلوی چشم پدرومادر وحتی
مدیر و معلم خود مصرف می کنند،بی آنکه خود و یا دیگران بدانند
این سرطان چیست.!!
خطرناک بودن این ماده زمانی بیشتر به چشم می خورد که
کودک بدون اطلاع ازعواقب و عوارض و خطرات این ماده،با قیمتی
ارزان و نسبتا راحت آن را تهیه میکند و آنراجهت خوشبو کردن دهان
یا لذت بردن استفاده میکند وچون در بسته بندی هایی شیک همانند
آدامس، پاستیل و ..است؛ والدین باتصور اینکه بستهای که فرزندشان
مصرف می کند پاستیل هست و نه مواد مخدر لذا نگرانی یا
ممانعتی به خرج نمیدهند.!
این ماده مخدردرحال آلوده کردن ونابود کردن جوانان، دانشجویان
و به ویژه دانش آموزان است و بیش از2سال است که درکشور وارد
شده و روند استفاده از آن متاسفانه درحال گسترش است.!!
⚠️ ( اسامی دیگر پان یا بی تی):
گزارشهای ما از استانهای کشور حاکی ازآن است که این ماده مخدر
با نامهای دیگری مثل :
پان پراگ، پان اسنفناح، ملبان زبل،راجا، تایتانیک نسوار،پان عربی،
چاآیا و ...دربسته بندی های زیبا، شکیل و جذاب باعکس
هنرپيشههای هندی و پاکستانی به صورت آدامس، پاستيل
و پودرهايی باطعم نعنا،پرتقال،لیمو و ...
تحت عنوانهایی چون خوشبو کننده دهان وارد کشور شده که قیمت
ارزان وبسته بندی متنوع آن موجب گسترش مصرف این مخدر
ناشناخته دربین دانش آموزان خردسال و نوجوان شده است.!!
البته در مواردی به صورت غیررسمی مسئولین آموزش وپرورش و
وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی گفته بودند که ضمن
برخورد با عوامل این موضوع از شیوع آن در مدارس جلوگیری کرده اند
وخانواده ها،دانش آموزان معلمان ومسئولین مدارس را نسبت
به این ماده مخدر آگاه خواهند کرد تا با هوشیار کردن آنان با این ضربه
اجتماعی و فرهنگی مبارزه شود.
مشاوره : هیچ زنی هرزه نیست
هیچ زنی هرزه نیست
بودا به دهی سفر كرد ...
زنی كه مجذوب سخنان او شده بود
از بودا خواست تا مهمان وی باشد.
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
كدخدای دهكده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت :
این زن، هرزه است به خانهی او نروید !
بودا به كدخدا گفت : یكی از دستانت را به من بده !!!
كدخدا تعجب كرد
و یكی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه بودا گفت : حالا كف بزن !!!
كدخدا بیشتر تعجب كرد و گفت:
هیچ كس نمیتواند با یك دست كف بزند ؟!!
بودا لبخندی زد و پاسخ داد :
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد،
مگر این كه مردان دهكده نیز هرزه باشند.
بنابراین مردان و پولهایشان است كه از او اینگونه
زنی هرزه ساختهاند.
هیچ زنی هرزه نیست
بلکه دهانهای هرزه زنان و مردان و مردان هرزه است
که از زنان هرزه می سازد
و هرزه گی خود را بنام زنان بی پناه ثبت می کنند .
مشاوره و مهارت زندگی : بد شده ایم !
در این عصر باید گفت : لیلی ....
به قصّه ی خود بازگرد !!!....
اینجا مجنون با همه ی لیلی ها محرم است ...
و پیام تبریک و تسلیت می فرستد برای همه لیلی ها
به جز لیلی خودش ...
آخر عصر عصر جدید است و تکنولوژی
و او نباید عقب بماند...
مردان در مسیر عشق به وسعت نامتناهی نامردند
گدایی عشق می کنند تا زمانی که
به تسخیر قلب زن مطمئن نیستند
اما همین که مطمئن شدند
نامردی را در کمال مردانگی به جا می آورند.
و فراموش می کنند التماسها و گدایی کردن خود را
و قصّه ای دیگر را با دیگری آغاز می کنند...
بد شده ایم !
از وقتی شروع کردیم به قربانت بروم های تایپی
به دوستت دارم های اس ام اسی
به عاشقتم های فیس بوکی ، وایبری ، ویچتی ، لاینی
بد شده ایم !
از وقتی هر کدام از کانتکت هایمان چیزی فرستاد
و ” قلب های سرخ ” را روانه ی تکست کردیم
و عشقم و عزیزم و گلم صدایش کردیم
فرقی هم نمیکرد ، که باشد
دیگر کلمات دم دستی ترین ترفندمان شد
کلماتی که مقدسند ، که معجزه می کنند !
افتادند زیر دست و پای هر بی سر وپا و نمایش در پروفایل
فرقی برایمان نکرد که چه کسی باشد ، از چه جنسی باشد
فقط اینکه باشد و دمی بگذرد برایمان کفایت کرد
بد شده ایم !
از وقتی لبخند زدیم و بوسیدیم و نوازش کردیم
و آنسوی ماجرا پیچیدیم و پیچاندیم
و به زرنگی خودمان آفرین گفتیم
حال خیلی هامان خوب نیست
این روزها عادت کردیم مرگ خیلی چیزها را جشن بگیریم
دردناک است حال و روزمان
دردمان درمان دارد !
کمی صداقت
کمی شهامت
فقط همین . . .!!!
عاشق شوید…با صداقت
نه به خاطر لذت بوسه و هم آغوشی…
به خاطر تمرکز ذهن روی یک نفر عاشق شوید…
وفاداری لذت دارد…
همانقدر که زن را باید فهمید …
مرد را هم باید درک کرد …
همانقدر که زن “بودن” می خواهد …
مرد هم “اطمینان” می خواهد …
همانقدر که باید قربان صدقه ی روی بی آرایش زن رفت …
باید فدای خستگی های مرد هم شد …
همانقدر که باید بی حوصلگی های زن را طاقت آورد …
کلافگی های مرد را هم باید فهمید …
خلاصه “مرد” و “زن” ندارد …
به نقطه ی “مــا” شدن که رسیدی …
بهترین باش برایش …
بگذار حس کند هیچکس به اندازه تو درکش نمی کند.
زندگی یعنی همراهی ، همدرکی صادقانه
نه شعر و تایپی و...
مذهبی : این متن ها برای من -آقا- نمی شود
قالَ الاْمام الْمَهْدىّ(عليه السلام):
إنّا غَيْر مهْملينَ لمراعاتكمْ،
وَ لا ناسينَ لذكْركمْ،
وَ لَوْ لا ذلكَ لَنَزَلَ بكم اللاَّْوا، وَ اصْطَلَمَكم الاَْعْداء.
فَاتَّقوا اللّهَ جَلَّ جَلاله وَ ظاهرونا.
ما در رعايت حال شما كوتاهى نمی كنيم
و ياد شما را از خاطر نبرده ايم،
كه اگر جز اين بود گرفتاريها به شما روى می آورد
و دشمنان، شما را ريشه كن می كردند.
از خدا بترسيد و ما را پشتيبانى كنيد.
حال و روز دنیای فعلی ما با زبان شعر :
این متن ها برای من -آقا- نمی شود
با این پیام ها دل من وا نمی شود
بگذار راست بگویم پس از عمری ادعا
قفل فرج به کذب و ریا و ا نمی شود
يك عمر تو زخم هاي ما را بستي
هر روز كشيدي به سر ما دستي
شعبان كه به نيمه مي رسد آقا جان!
ما تازه به يادمان مي آيد هستي!
هم چاه سر راه تو بايد بكنيم
هم اينكه از انتظار تو دم بزنيم
اين نامه ي چندم است كه مي خواني
داريم ركورد كوفه را مي شكنيم
هر چند كه خسته ايم از اين حال نيا!
شرمنده! اگر ندارد اشكال نيا!
ما خط تمام نامه هامان كوفي است
آقاي گلم زبان من لال نيا!
سر تا سر جان ما پر از تب نشده
چون جام جنون ما لبالب نشده
ما منتظريم ماه كامل بشود
دور قمري چهارده شب نشده
هر چند كه بيمار تو هستيم همه
ديوانه ي ديدار تو هستيم همه
بين خودمان بماند آقا عمري است
انگار طلب كار تو هستيم همه
مذهبی : چندگاهیست وقتی می گویم...
چندگاهیست وقتی می گویم:
«اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن»
با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد
چندگاهیست وقتی می گویم:
«صلواتک علیه و علی آبائه »
به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم
چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة»
دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت
کجا منزل گرفته ای
چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة»
دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست
چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا»
احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده
و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است
چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا»
به یاد پیروزی لشکرت،
در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند
چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا»
یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی
چندگاهیست وقتی می گویم:
«حتی تسکنه أرضک طوعا»
یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین،
من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم
چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا»
طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم
اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم
تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد،
هم در جست و جویت باشم،
هم سرپرستم باشی،
هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم
وهم احساس کنم خدا در
نزدیکی من است.....
و باز هم با شرم
می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج
یک سال دیگر هم گذشت
و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد...
و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان
در تمام سال از او غافلیم،
و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد میکنیم...
اما آقای ما
به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند
و به زبانمان نیز گوش مسپار
که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند،
قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين
که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را ميخوانند...
مذهبی : دعای عشق اللهم عجل لولیک الفرج
دعای عشق: اللهم عجل لولیک الفرج
خدا خالق عشقه
محمد گل عشقه
علی مظهر عشقه
زهرا وجود عشقه
حسن نماد عشقه
حسین سالار عشقه
عباس ساقی عشقه
زینب شاهدعشقه
سجاد راوی عشقه
باقر کلام عشقه
صادق احیای عشقه
کاظم صابرعشقه
رضا ضامن عشقه
تقی جمال عشقه
نقی پاکی عشقه
حسن بقای عشقه
مهدی قیام عشقه
اینم دعای عشقه: اللهم عجل لولیک الفرج
.
مذهبی : تمام راه ظهور تو با گنه بستم
تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم.
كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم.
اگرچه شهر براي شما چراغان است
براي كشتن تو نيزه هم فراوان است.
تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم
كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم
اگرچه شهر براي شما چراغان است
براي كشتن تو نيزه هم فراوان است
من از سرودن شعر ظهور مي ترسم
دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم
من از سياهي شب هاي تار مي گويم
من از خزان شدن اين بهار مي گويم
درون سينه ما عشق يخ زده آقا
تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست
براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست
مشاوره و مهارت زندگی : هنر در فاصله هاست...
خوبِ من ، هنر در فاصله هاست ...
خوبِ من ، هنر در فاصله هاست ...
زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور از هم یخ می زنیم .
تو ، نباید آن کسی باشی که من می خواهم ،
و من نباید آنکسی باشم که تو می خواهی .
کسی که تو از من می خواهی بسازی
یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت .
من باید بهترین خودم باشم برای تو و تو باید
بهترین خودت باشی و بشوی برای من ....
خوب ِ من ، هنرعشق در پیوند تفاوت هاست
و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها . . .
زندگی ست دیگر...
همیشه که همه رنگهایش جور نیست ،
همه سازهایش کوک نیست ،
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید ،
حتی با ناکوک ترین ناکوکش،
اصلا" رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن،
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد،
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند
و همیشگی نیستند ،
به این سالها که به سرعت برق گذشتند،
به جوانی که رفت،و یا در حال رفتن است .
میانسالی که می رود، و پیری در راه است .
حواست باشد به کوتاهی زندگی،
به زمستانی که رفت ،
بهاری که دارد تمام می شود کم کم،
ریز ریز،
آرام آرام،
نم نمک...
زندگی به همین آسانی می گذرد.
ابرهای آسمان زندگی گاهی می بارد
گاهی هم صاف است،
بدون ابر بدون بارندگی.
جوری باش که شرمنده وجدانت نباشی...
راستی تا یادم نرفته ؛
دلهایی که بدست آورده اید مال شماست ...
صدها برابر گرانتر از قیمت خریدش از شما برمیدارند ...
احتمالا" قیمت ناچیزی برای خود قائل شده اید.
و آدمها چیزای مفت را زود رها می کنند
و چیزای با ارزش و بزرگ را اگر
خودشان حقیر و کوچک باشند خردشان می کنند .
این شما هستید که با پذیرش رفتار آدمها
از بخش اجناس تخفیف دار جدا شده و در پشت ویترین
نتیجه:
بیشتر برای خود ارزش قائل شوید!
اگر شما این کار را نکنید،
هیچ کس دیگر هم نخواهد کرد!
مشاوره و مهارت زندگی ، مذهبی : نکات مهم اخلاقی در چندجمله کوتاه و خواندنی
نکات مهم اخلاقی در چندجمله کوتاه و خواندنی
گاهی وقتا لازمه مثل یک رهبر ارکستر رفتار کنیم :
به همه پشت کنیم و مشغول کار خودمون باشیم
چون درست بعد از اینکه کارمون تموم شد ،
همه ی اون کسانی که بهشون پشت کرده بودیم
مجبورن بلند بشن و تشویقمون کنن .
کسی که به دنبال انتقام گرفتن است،
زخم هایش را تازه نگه می دارد. (فرانسیس بیکن)
با مشت گره کرده نمی توان با کسی
دست داد و دوست شد. (ایندرا گاندی)
خداوند بی نهایت است، امّا به قدر نیازت فرود می فرستد،
به قدر آرزویت گسترده می شود،
و به قدر ایمانت کارگشاست. (ملاصدرا)
گل عشق و دوستی با بی ریایی و صداقت و صمیمیت می روید
و می ماند، از اینکه مراقب این گل زیبایی، می بوسمت.
کسی که با خدا دوست نیست، دوستی اش با تو
دروغی بیش نیست، دوستی بدون خدا دوستی ناپایدار است.
دوست واقعی تو دشمن واقعی نقاط ضعف توست.
در میخانه ببستند، خدایا مپسند***
که در خانه تزویر و ریا بگشایند. (حافظ)
خدایا ما را ببخش که، در کار خوب یا جا زدیم یا جار زدیم.
کسی که هیچ کاری نمی کند، هیچ اشتباهی نمی کند و کسی که
هیچ اشتباهی نمی کند، هیچ چیز یاد نمی گیرد.
هر گاه پست های بزرگ به انسان های کوچک سپرده شود،
پَست ها ها پایکوبی می کنند.
خدایا کمکم کن تا دینم را به دنیایم نفروشم و برای نام و نان
ایمانم را از دست ندهم. (دکتر شریعتی)
پرسیدند آزادی مهم است یا رفاه؟ گفتم: اگر آزادی نباشد
نمی توانم بگویم نانم را چه کسی دزدید.
اگر می خواهی بدانی که چقدر ثروتمند هستی به این فکر کن که
اگر همه اموالت را از دست بدهی چه چیزی برایت باقی می ماند.
اگر قول وشرف و حیا برایت مانده همه چیز داری .
باران نعمت ها و موهبت های الهی همیشه در حال باریدن است.
ظرف دلت را دریایی کن تا باران بیشتری نصیبت شود.
تا همیشه بمانی.
ساده بگویم، اگر می خواهی بدانی که خدا چقدر دوستت دارد.
ببین تو چقدر دوستش داری و چقدر برایش وقت داری و گفتگو
و خلوت می کنی به حرف هایش گوش می دهی و به
خواسته هایش و به شعارهایی که میدهی عمل می کنی؟
عشق و محبت بین کسانی ایجاد می شود که به راستی به
خدا ایمان بیاورند و اعمال صالح انجام دهند. (سوره مریم / 92)
زندگی مسأله است حل باید کرد، راه است طی باید کرد،
دراز مدت است صبر باید کرد. تفریح است بازی باید کرد.
باغبانی است عشق باید کرد. تعهد است عمل باید کرد.
راز است کشف باید کرد. مراقب افکارت باش که تبدیل به گفتارت
می شود. مراقب گفتارت باش که رفتارت را تعیین می کند.
مراقب رفتارت باش که عادتت می شود. مراقب عادتت باش
که تبدیل به شخصیت تو می شود.
و شخصیت تو سرنوشتت را ترسیم می کند. (حضرت علی علیه السلام)
همنشین تو از تو ،بِه باید تا عقل و دینت بیفزاید.
کسی که شایسته ستایش است محتاج ستایش نیست و کسی که
شایسته ستایش نیست محتاج ستایش است.
خوبی ها خود و بدی های دیگران را پنهان کن،
خدا افشاگر خوبی است.
حسادت تو علیه کسی، نشانه برتری او بر توست
(اعتراف به برتری اوست).
چاپلوسی در سه جا لازم و عبادت است:
در برابر خدا، والدین و در برابر محرومان و ستمدیدگان.
(حضرت علی (علیه السلام)
تا توانی می گریز از یار بد یار بد بدتر بود از مار بد.
مار بد تنها همی بر جان زند یار بد بر جهان و بر ایمان زند.
کمتر کسی 80 سال زندگی می کند، بیشتر 80 ساله ها، 80
بار یک سال را تکرار می کنند.
خدایا به مردان ما غیرت، به زنان ما عفت، به پیران ما سلامت،
به دختران ما متانت به پسران ما سعادت، به عالمان ما صداقت،
به مسئولان ما عدالت، به اصناف ما مروت، به ملت ما وحدت
به نویسندگان ما مسئولیت، به هنرمندان ما کرامت،
به سرمایه داران ما دیانت عطا فرما.( دکتر شریعتی)
منبع : tebyan.net
مذهبی ، حقوق :حق الناس رو جدّی بگیرید
حق الناس رو جدّی بگیرید
پیامبر صلی الله علیه و آله بر مرده ای که
بدهکار بود نماز نخواند .
حــــــق النــــــاس
حق الناس فقط زدن جیب مردم نیست‼️
حق الناس فقط کلاہ برداری و اختلاس نیست ‼️
حق الناس نقش صداقت بازی کردن
و خلف وعده کردن است
حق الناس خیانت در مشورت دادن است
حق الناس خیانت در پیام رساندن به دیگری است
حق الناس خیانت به اعتماد و اعتقادات دینی
و سو استفاده از عواطف دینی مردم است
●گرفتن آرامش روان، پاکی چشم و قلب مردان
●گرفتن آرامش خاطر زنان
و نابودی تعهد و عشق بین همسران
●سرد شدن گرمی خانه ها و تنوع طلب کردن مردان ،
●افزایش نرخ طلاق و...
همه حق الناس هایی است که به واسطه
بی تقوایی ، و عدم تعهد و پایبندی به قول و قراراها
بی حجابی و دلبری های خیابانی ، چشم چرانی
بر گردن ماست‼️ فراموش نکنیم‼️
خداوند هرگز حق الناس را نمی بخشد
مگر آنکه صاحب حق ببخشد.
عاقبت و آخر کار نشون داده:
کلاه مردم رو که بر داریم باید سر خودمون بگذاریم ...
کلاه بر سر مردم که بگذاریم ؛ سر خودمون بی کلاه می مونه ...
و شاعر چه زیبا گفته :
هر چه کنی به خود کنی ؛ گر همه نیک و بد کنی .
مشاوره و مذهبی و حقوق ، مهارت زندگی : هنگامی که خدا زن را آفريد...
هنگامی که خدا زن را آفريد
هنگامی که خدا زن را آفريد به من گفت: اين زن است.
وقتي با او روبرو شدي، مراقب باش که ...
اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود
که شیخ سخن او را قطع كرد و چنین گفت:
بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نكني.
سرت را به زير افكن تا افسون افسانة گيسوانش نگردي
و مفتون فتنة چشمانش نشوي كه از آنها شياطين مي بارند.
گوشهايت را ببند تا طنين صداي سحر انگيزش را نشنوي
كه مسحور شيطان مي شوي.
از او حذر كن كه يار و همدم ابليس است.
مبادا فريب او را بخوري كه خدا در آتش قهرت مي سوزاند
و به چاه ویل سرنگونت مي کند مراقب باش....
و من بي آنكه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفريد، گفتم: به چشم.
شيخ انديشه ام را خواند و نهيبم زد كه:
خلقت زن به قصد امتحان توبوده است
و اين از لطف خداست در حق تو.
پس شكر كن و هيچ مگو....
گفتم: به چشم.
در چشم بر هم زدني هزاران سال گذشت و من هرگز زن را نديدم،
به چشمانش ننگريستم، و آوايش را نشنيدم.
چقدر دوست مي داشتم بر موجي كه مرا به سوي او
می خواند بنشينم، اما از خوف آتش قهر و چاه ويل باز مي گريختم.
هزاران سال گذشت و من خسته و فرسوده از احساس ناشي
از نياز به چيزي يا كسي كه نمي شناختم اما حضورش را و نياز
به وجودش را حس مي كردم . ديگر تحمل نداشتم .
پاهايم سست شد بر زمين زانو زدم،
و گريستم. نمي دانستم چرا؟
قطره اشكي از چشمانم جاري شد و
در پيش پايم به زمين نشست...
به خدا نگاهي كردم مثل هميشه لبخندي با شكوه بر لب داشت و
مثل هميشه بي آنكه حرفي بزنم و دردم را بگويم، مي دانست.
با لبخند گفت: اين زن است . وقتي با او روبرو شدي مراقب باش كه
او داروي درد توست. بدون او تو ناقصی .
مبادا قدرش را نداني و حرمتش را بشكني
كه او بسيار شكننده است .
من او را آيت پروردگاريم براي تو قرار دادم.
نميبيني كه در بطن وجودش موجودي را می پرورد؟
من آيات جمالم را در وجود او به نمايش درآورده ام.
پس اگر تو تحمل و ظرفيت ديدار زيبايي مطلق را نداري
به چشمانش نگاه نكن، گيسوانش را نظر ميانداز،
و حرمت حريم صوتش را حفظ كن تا
خودم تو را مهياي اين ديدار كنم...
من اشكريزان و حيران خدا را نگريستم.
پرسيدم: پس چرا مرا به آتش قهر و چاه ويل تهديد كردي ؟!
خدا گفت: من؟!!
فرياد زدم: شيخ آن حرفها را زد و تو سكوت كردي.
اگر راضي به گفته هايش نبودي چرا حرفي نزدي؟!!
خدا بازهم صبورانه و با لبخند هميشگي گفت: من سكوت نكردم،
اما تو ترجيح دادي صداي شيخ را بشنوي و نه آوای مرا ...
و من در گوشه اي ديدم شيخ دارد
همچنان حرفهاي پيشينش را تكرار مي كند ...
مشاوره : او الان یک بازیگر است.
او الان یک بازیگر است.
همانند بقيه مردم!!!
مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند :
چرا دیر می آیی؟ جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم تا
انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم
که پول نمی گیرم. یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار
اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید.
*****
مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه
زنگ می زد تا شاگرد ها آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف
نشود. یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید ممکن است
برای ترم بعد دعوت به کار نشود.
*****
مرد هر زمان نمی توانست کار مشتری را با دقت و کیفیت ، در
زمانی که آنها می خواهند تحویل دهد، سفارش را قبول نمی کرد
و عذر می خواست. یک روز فهمید مشتریان ش بسیار کمتر شده اند.
مرد نشسته بود. دستی به موهای بلند و کم پشتش می کشید .
سیگاری آتش زد و به فکر فرو رفت. باید کاری می کرد.
باید خودش را اصلاح می کرد. ناگهان فکری به ذهنش رسید.
او می توانست بازیگر باشد:
از فردا صبح ، مرد هر روز به موقع سرکارش حاضر می شد،
کلاسهایش را مرتب تشکیل می داد، و همه ی سفارشات
مشتریانش را قبول می کرد.
او هر روز دو ساعت سر کار چرت می زد. وقتی برای تدریس آماده
نبود در کلاس راه می رفت، دستهایش را به هم می مالید و
با اعتماد به نفس بالا می گفت: خوب بچه ها درس جلسه ی قبل
را مرور می کنیم. سفارش های مشتریانش را قبول می کرد
اما زمان تحویل بهانه های مختلفی می آورد تا کار را دیرتر
تحویل دهد: تا حالا چند بار مادرش مرده بود، دو سه بار پدرش
را به خاک سپرده بود و ده ها بار به خواستگاری رفته بود.
حالا رئیس او خوشحال است که او را آدم کرده ،
مدیر آموزشگاه راضی است که استاد کلاسش منظم شده
و مشتریانش مثل روزهای اول زیاد شده اند.
اما او دیگر با خودش «صادق » نیست.
بلکه فقط نامش صادق است.
او الان یک بازیگر است.
همانند بقيه مردم!!!
که چه زیبا ادعای صداقت و تقوا می کنند
اما همین ادعا با یک تَقی وا می رود
و آن تَق زمانی است که برای رسیدن به خواسته های نفسانی
خود از توجیهات و دلایل مختلف با پوشش دین و شرع و قانون
و رهنمود استادنمایان استفاده می کنند .
و چه بازیگران خوبی می شوند
عده ای بازیگر و عده ای هم بازیگر ماهری هستند
و هم تدوینگر ماهر و چه غافلند
و چه مغرورانه بر زیرکی خود می نازند
و خبر ندارند که و مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین
گیرم که خَلق را با صد حیله و نیرنگ فریفتی
با خالق این خلق چه می کنی؟!!
مهارت زندگی : " کاش من گاو بودم..."
" کاش من گاو بودم..."
یه دبیر تاریخ داشتیم تو دبیرستان که همیشه می گفت:
"خوشبخت کسی که گوساله بدنیا آمد و گاو از دنیا رفت."
اون موقع به این حرفش می خندیدیم اما حالا که بهش فکر
میکنم می بینم همچینم پر بیراه نگفته.
یه وقتایی که عرصه بهم تنگ میشه و خلقم تنگی میکنه
یه وقتایی که با همه پابندیم دستم به جایی بند نیست
یه وقتایی که قاط میزنمو از خودم شاکیم
یه وقتایی که دوس دارم قریشمال بازی در آرم
اما مجبورم خودمو آروم نشون بدم
یه وقتایی که آدمای کوته بین پر ادا و پر ادعا
با کارا و حرفاشون روم فشار میارن
یه وقتایی که درمونده میشم و خسته و میریزم بهم
یه وقتایی که دیگرون حرفا و کارامو
اونجور که میخوان تفسیر می کنن
یه وقتایی که میدونم حرفم درسته و حق
اما بقیه نمیخوان بفهمن و خودشون رو به نفهمی می زنن
و یا می فهمن ولی چون حقیقت تلخه نمی پذیرند و در می رن .
یه وقتایی که از خودم میگذرم بخاطر بقیه
اما اونا با ادعا انگ سادگی و نیاز به خودشون بهم میزنن
یه وقتایی که واسه کاری که دوس دارم
از دل و جونم مایه میزارم اما ازم سو استفاده می کنن
یه وقتایی که صادقانه به دیگرون کمک میکنم
اما انگ سادگی بهم میزنن
یه وقتایی که می بینم زندگی میکنم
واسه اینکه دیگرون متوجه زندگیم باشن
یه وقتایی که خسته از توجیهات خودم دوس دارم خودم باشم
یه وقتایی که مجبورم خودمو با دیگرون وفق بدم وباهاشون کنار بیام
یه وقتایی که کلی حرف رو دلم سنگینی میکنه اما نمی تونم بگم
یه وقتایی که بغض گلمو گرفته و داره خفم میکنه
اما بایدخودمو بی تفاوت نشون بدم
یه وقتایی که با آدمای متظاهر به دین و تقوا رو به رو میشم
که مدعی تقسیم بهشت و جهنمند در دنیا و آخرت
و خیلی وقتای دیگه از ته دل آرزو می کنم :
" کاش من گاو بودم..."
مذهبی : سعی کنید کاراتون حواله ای باشه .
طرف گفت چرا آنقدر میای مشهد حاجی؟گفت من هر چقدر هم بیام
مشهد کم گذاشتم برای امام رضا.گفتش چرا ، چی شده بین تو امام
رضا (ع)؟گفت من قدیما میومدم مشهد و خادم میشدم .
خدا به من یه پسر داد .پسرم بزرگ شد .درس خوند .دانشجو شد
پسرم زد به سرش که برای ادامه تحصیل می خوام برم انگلیس .
گفتم پسر جان نرو انگلیس .گوش نمی داد .قبول نکرد.
گفتم پس اگه میخوای بری بزار ازدواج کنی بعد برو.قبول نمیکرد.
میدونستم با اون فضای انگلیس و ... مجرد بره اونجا از دست میره.
شد نوبت من برای خادمی تو مشهد .
حرم بودیم .تو ضریح بودم .یهو گفتن غباروبی شروع شد .
در ها رو بستن.ما موندیم و ضریح و غبا روبی
خادم بودیم و اجازه دادن واستیم
یه مقدار از غبار های کف زمین رو تبرکی برداشتم .
گفتم حالا این غبار رو کجا بزارم .گشتم دیدم
یه تیکه کاغد یه گوشه افتاده .
دیدم عریضه نیست .اجازه گرفتم و غبار رو گذاشتم تو کاغد .
تا کردم و گذاشتم تو جیبم
یکی دو روز بعد تو تهران موقع مطالعه تو خونه یهو یاد غبار افتادم .
رفتم و از جیبم در آواردم .
خواستم غبار رو بریزم تو یه قوطی .نور چراغ مطالعه افتاد روی کاغذ
دیدم روی کاغد یه چیزی نوشته - گفتم ای داد .این عرضه هست
خوندم خوندم و خوندم زدم زیر گریه .حالا گریه کن کی گریه کن
از صدای گریه خانمم اومد گفت چی شده نصف شبی گریه میکنی
برای خانمم خوندم .اونم زد زیر گریه
از صدای گریه ما پسرم هم بیدار شد .
گفت چی شده بابا و مامان براش خوندم ...
سلام امام رضا(ع) - من معصومه هستم دختر یه رفتگر کرجی
که 11 تا بچه داره پول ندارم خودم بیام مشهد .
دادم یکی از دوستام که داشت میومد مشهد برات بیاره.
خیلی دوست داشتم خودم بیام.
خواستگار خیلی برام میاد .نمیدونم به کدوم بله بگم که
با دین و ایمان باشه و وضع مالیمون هم یکم بهتر بشه
امام رضا خیلی دوست داشتم خودم بیام ...
والسلام -معصومه کرج
پسرم زد زیر گریه - گفت بابا من نمیرم انگلیس مگر اینکه
با این دختر برم این عروس امام رضاست
کجا بریم کرج -به کی بگیم آبروزی نشه .
دوستی کرج داشتیم .گفتیم به یه بهانه بریم اونجا
و یه جوری پیدا میکنیم تو باغ نشسته بودیم
به دوستم گفتم چه باغ قشنگ و بزرگ و مرتبی - کی برات تمیز میکنه
دوستم گفت یه رفتگر کرجی هست که 11 تا بچه داره
و با یکی از بچه هاش میاد اینجا پیش خودم گفتم امام رضا
راه رو که میخوای نزدیک کنی آدرس رو هم درست میدی .
رفتیم و در خونه رو زدیم و خواستگاری ...
اونا گفتن شما کی هستین و معرف کیه - ماها بهم نمیخوریم
دوستم رو گفتم که معرفه و ...
تو دلم گفتم به شما ربطی نداره . دست امام رضاست ...
فهمیدن ما کی هستیم و ...
دختره اومد و مهرش نشت به دل پسر و خانم ما و...
رفتیم برای خرید عقد به پسرم گفتم خوب چی بخریم
پسرم گفت بابا جون هر چی میخوای بخر،
فقط بدون که این عروس امام رضاست
مذهبی : آیا میدانید امیدبخشترین آیه قرآن کدام است؟
روزی امیرالمومنین (ع) بر جمعی وارد شدند، از آنها سؤال فرمود:
آیا میدانید امیدبخشترین آیه قرآن کدام است؟
هر کس به فراخور حال خویش آیهای را عنوان کرد، در نهایت
امام به نقل حدیثی از پیغمبر(ص) در این باره پرداخت.
* امیدبخشترین آیه *
«وَأَقِمِ الصَّلاَهَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ
یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ»
و در دو طرف روز [=اول و آخر آن] و نخستین ساعات
شب نماز را برپا دار، زیرا خوبیها، بدیها را از میان مىبرد،
این براى پند گیرندگان پندى است. ( هود، ۱۱۴)
-حضرت علی(ع) بر جمعی وارد شده و از آنها سؤال فرمود:
آیا میدانید امیدبخشترین آیه قرآن کدام است؟
هر کس به فراخور حال خویش آیهای را عنوان کرد:
بعضی گفتند: آیه «إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ»؛
یعنی خداوند جز شرک گناهان دیگر را میبخشد.
بعضی دیگر بر آن بودند که این آیه است:
«وَمَن یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَّحِیمًا»
یعنی هر کس خلافکار و ظالم باشد ولی استغفارکند،
خداوند را بخشنده و مهربان خواهد یافت.
عدهای اظهار داشتند آیه
«یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ
إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا»؛
یعنی ای بندگان من که در حق خود اسراف کردهاید،
از رحمت خدا مأیوس نشوید،
زیرا او همه گناهان را می بخشد.
تعدادی هم نظر به این آیه داشتند
«وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللّهَ
فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ»
کسانی که اگر کار زشتی انجام دادند و به خودشان ظلم کردند،
یاد خدامی کنند و برای گناهان خویش استغفار میکنند
و کیست جز خداوند که گناهان را ببخشد، بعد از اینکه حضرت
نظرات آنان را شنید، فرمودند:
از حبیبم رسولخدا شنیدم که امید بخشترین آیه در قرآن این آیه است:
«َأَقِمِ الصَّلاَهَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ»
سپس پیامبر ادامه داد:
یا علی سوگند به خداوندی که مرا بشیر و نذیر مردم مبعوث کرد،
وقتی که انسان برای نماز وضو بگیرد، گناهانش ریخته میشود
و زمانی که رو به قبله کند، پاک میشود، یا علی مثال اقامه کننده
نمازهای روزانه مثل کسی است که هر روز پنج مرتبه
در نهر آبی که جلوی منزل اوست خود را شستشو دهد.
مذهبی ، مشاوره ، مهارت زندگی : چوب خدا صدا نداره،دنیا دار مکافاته!
وقتی با پیرمردا که سن و سالی ازشون گذشته
هم کلام میشی،میگن:
جوون حواست باشه کاری نکنی که
چوب خدا صدا نداره،دنیا دار مکافاته!
خب هرچی باشه اونا تجربه ای دارن
و اتفاقاتی دیدن که ما ندیدیم!
ورشکستگی ها،خیانت ها و...
حالا این واژه،یعنی:
همون دنیا دار مکافاته خودمون از کجا اومده؟!
۲ تا آیه آخر سوره مبارکه زلزال رو اکثرا شنیدن:
هرکس بقدر ذره ای کار نیک کند نتیجه آن را خواهد دید(آیه ۷)
هر کس بقدر ذره ای کار بد کند نتیجه آن را خواهد دید(آیه ۸)
دقت در آیات مزبور بیانگر این حقیقته که
هر کاری تو زندگی بکنیم ثمره اش رو تو همین دنیا می بینیم
و این یعنی عقوبت که فرق می کنه با عاقبت!
(عاقبت واسه قیامت و نتیجه اش بهشت یا جهنم)
اگر جوانی با دختری دوستی کرد یقین بداند ناموسش
به تاراج خواهد رفت...
اگر مردی و یا زنی بدعهدی و خیانت کرد
یقین بداند همین دنیا خود و و عزیزترینش خیانت خواهد دید
اگر شخصی پول دیگری را نداد یقین بداند
روزی سرش کلاه می گذارند...
و...هزار تا اگر دیگه میتونید خودتون اضافه کنید!
کسی فکر نکنه زرنگه و فرار کرد!
دست بالای دست بسیار است
فکر نکنه مردم متوجه ارتباط پنهانی و کلاهبرداری و...نمیشن!
وقتی داری گناه میکنی این آیه یادت بیاد:
مگر ندانسته که خدا می بیند!(آیه ۱۴ سوره مبارکه علق)
مشاوره و مهارت زندگی : چرا من اینقدر فقیر هستم؟
مرد فقیری از خدا سوال کرد: چرا من اینقدر فقیر هستم؟
خدا پاسخ داد: چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی!
مرد پاسخ داد: من چیزی ندارم که ببخشم…
خدا پاسخ داد: چرا!!!! محدود چیزهایی داری!
یک صورت که میتوانی لبخند بر آن داشته باشی!
یک دهان که می توانی
از دیگران تمجید کنی وحرف خوب بزنی!
یک قلب که می توانی بروی دیگران بگشایی!
چشمانی که میتوانی
با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی!
فقر واقعی فقر روحــــی ست.
دل آدم ها خیلی ساده گرم می شود.
مشاوره و مهارت زندگی : مرد بداخلاق و ببر کوهستان و زنی که نمی دانست چه کند
مرد بداخلاق و ببر کوهستان و...
زن نمی دانست که چه بکند؛ خلق و خوی شوهرش از این رو به آن
رو شده بود قبل از این می گفت و می خندید، داخل خانه با بچه ها
خوش و بش می کرد اما چه اتفاقی افتاده بود که چند ماهی با
کوچکترین مسئله عصبانی می شود و سر دیگران داد و
فریاد می کند؟آن مرد مهربان و بذله گو الآن به آدمی ترسناک
و عصبی مزاج تبدیل شده است زن هر چه که به ذهنش می رسید
و هر راهی را که می دانست رفت اما دریغ از اینکه چیزی
عوض شود. روزی به ذهنش رسید به نزد راهبی که در کوهستان
زندگی می کند برود تا معجونی بگیرد و به خورد شوهرش دهد،
شاید چاره ای شود ! از اینرو بود که زن راه سخت و دشوار
کوهستان را پیش گرفت و بعد از ساعتها عبور از مسیرهای سخت،
خود را به کلبه ی راهب رساند، قصه ی خودش را به او گفت و
در انتظار نشست که ببیند چه معجونی را برایش می سازد.
راهب نگاهی به زن کرد و گفت: چاره ی کار تو در یک تار مو از
سبیل ببر کوهستان است. ببر کوهستان؟ آن حیوان وحشی؟
راهب در پاسخ گفت: بله هر وقت تار مویی از سبیل ببر کوهستان
را آوردی چیزی برایت می سازم که شوهرت را درمان کند و زن در
حالتی از امید و یاس به خانه برگشت.
نیمه شب از خواب برخاست. غذایی را که آماده کرده بود، برداشت
و روانه ی کوهستان شد آن شب خود را به نزدیکی غاری رساند
که ببر در آن زندگی می کرد از شدت ترس بدنش می لرزید اما
مقاومت کردآن شب ببر بیرون نیامد. چندین شب دیگر این عمل را
تکرار کرد هر شب چند گام به غار نزدیکتر می شد تا آنکه یک شب
ببر وحشی کوهستان غرش کنان از غار بیرون آمد اما فقط ایستاد
و به اطراف نگاهی کرد باز هم زن شبهای متوالی رفت و رفت.
هر شبی که می گذشت آن ببر و زن چند گام به هم نزدیکتر
می شدند.این مسئله چهار ماه طول کشید تا اینکه در یکی از آن
شبها، ببر که دیگر خیلی نزدیک شده بود و بوی غذا به مشامش
می خورد، آرام آرام نزدیکتر شد و شروع به غذا خوردن کرد.
زن خیلی خوشحال شد. چندین ماه دیگر اینگونه گذشت.
طوری شده بود که ببر بر سر راه می ایستاد و منتظر آن زن می ماند
زن نیز هر گاه به ببر می رسید در حالی که سر او را نوازش می کرد
به ملایمت به او غذا می داد، هیچ سرزنش و ملامتی در کار نبود
هیچ عیب جویی ترس و وحشتی در میان نبود و هر شب آن زن با
طی راه سخت و دشوار کوهستان برای ببر غذا می برد و در حالی
که سر او را در دامن خود می گذاشت دست نوازش بر مویش
می کشید چند ماه دیگر نیز اینگونه گذشت تا آنکه شبی زن به
ملایمت تار مویی از سبیل ببر کند و روانه ی خانه اش شد.
صبح که شد، شادمان به کوهستان نزد آن راهب رفت تار موی سبیل
ببر را مقابل او گذاشت و در انتظار نشست. فکر می کنید آن راهب
چه کرد؟ نگاهی به اطرافش کرد و آن تار مو را به داخل آتشی
انداخت که در کنارش شعله ور بود.
زن، هاج و واج نگاهی کرد در حالی که چشمانش داشت از حدقه
بیرون می زد ماند که چه بگوید. راهب با خونسردی رو به زن کرد
و گفت: مرد تو از آن ببر کوهستان، بدتر نیست، توئی که توانستی
با صبر و حوصله عشق و محبت خودت را نثار حیوان کوهستان کنی
و آن ببر را رام خودت سازی، در وجود تو نیرویی است که گواهی
می دهد توان مهار خشم شوهرت را نیز داری، پس محبت و عشق
را به او ببخش و با حوصله و مدارا خشم و عصبانیت را از او دور ساز!
مشاوره و مهارت زندگی : شوهر خوب چه ویژگی هایی دارد
شوهر خوب چه ویژگی هایی دارد
همسر شما برای اینکه بتواند تا آخر عمر شوهر خوبی برای شما و
پدر خوبی برای فرزندانتان باشد باید این خصوصیات را داشته باشد .
درست است که رابطه هر زوج با زوج دیگر کاملا” متفاوت است اما به
هر حال همسر شما برای اینکه بتواند تا آخر عمر شوهر خوبی برای
شما و پدر خوبی برای فرزندانتان باشد
باید این خصوصیات را داشته باشد .
_ یکی از مهمترین و بهترین خصوصیاتی که یک شوهر خوب باید
داشته باشد این است که
از لحاظ مهارتهای ارتباطی قدرتمند باشد. از آنجایی
که در همه ازدواجها و زندگی های مشترک حتما” مشکلاتی بوجود
می آید ، یک شوهر خوب باید بتواند درباره مسائل که پیش می آید
بخوبی بحث کند و شما را قانع کند . وجود این مهارت در یک مرد
باعث می شود که حتی اگر شما با همه نظرات او موافق نبودید ،
بتوانید با صحبت کردن به یک راه حل منطقی برسید.
-صداقت یکی دیگر از مهترین ویژگیهای یک شوهر خوب است . اگر
زوجها با هم صادق نباشند رابطه آنها نمی تواند سالم باشد.
مطمئنا” اگر حتی یکبار متوجه دروغ و عدم صداقت همسرتان شوید
دیگر نمی توانید بطور کامل به او اعتماد کنید و از آن پس با شک
و تردید زندگی خواهید کرد.
_ ویژگی مهم دیگری که همسر شما باید داشته باشد این است که
با شما سازگاری و تفاهم داشته باشد. شخصیت شوهر شما ،
ارزشها یش ، علاقمندی هایش و اخلاقش باید با شما هماهنگ باشد .
برای هماهنگ بودن و تفاهم داشتن حتما” لازم نیست که دو نفر
در همه چیز شبیه هم و هم نظر باشند بلکه یک زوج بیشتر از اینکه
شبیه هم باشند باید مکمل یکدیگر باشند. مثلا” اگر شما حساس
و زود رنج هستید و زود عصبانی می شوید بهتراست شوهرتان
آرام و خونسرد باشد .اگر علاوه بر خصوصیات اخلاقی ،
سرگرمی ها و سبک زندگی شما هم با هم جور باشد
ازدواج مستحکم تری خواهید داشت.
_ یکی دیگر از خصوصیات مهم یک شوهر خوب این است که
پرتلاش و کوشا باشد . حتما” لازم نیست که شوهر شما درآمد بسیار
زیادی داشته باشد اما به هیچ وجه نباید تنبل و بی خیال باشد
تا بتواند در روزهای سخت زندگی شما را حمایت کند و از
پس مشکلات بربیاید.
مشاوره و مهارت زندگی : اگر می خواهید عزیز دل همسرتان باشید، بخوانید
اگر می خواهید عزیز دل همسرتان باشید، بخوانید
اگر فکر می کنید محبوب دل همسرتان هستید و رابطه خوبی دارید،
با داشتن نشانه های زیر دیگر جای شکی باقی نمی ماند که شما
در زندگی مشترک تان رابطه سالمی دارید.
1- نسبت به همسر خود، نگرشی مطلوب و متعالی دارید و او را امانت
الهی می دانید و در حفظ و نگهداری این ودیعه الهی تلاش می کنید.
2- به همسر خود احترام می کنید و با وی محترمانه صحبت می کنید
و در ارتباط با او از عواطف سرشار و محبّت بسیار دریغ نمی ورزید.
3- حقوق متقابل خود و همسر خود را می شناسید و در ایفای حقوق
وی تلاش می نمائید. همسر خود را فردی مستعد کمال،
پیشرفت و تحول می پندارید.
4- به پیشرفت و ترقی و رشد شخصیت همسر خود علاقمند هستید
و زمینه را برای تحقق این امر فراهم می نمائید و از این طریق کانون
خانواده را از زوال و فرسایش تدریجی مصون می سازید و عرصه
زندگی را برای نوآوری ها می گشایید.
5- زمینه را برای پرورش احساسات مثبت و عواطف سازنده نسبت به
همسر خود فراهم می سازید و از داد و ستد عاطفی به سه
شیوه قلبی، کلامی و عملی استفاده می کنید و لذا به همسر
و شریک زندگی خود ابراز محبّت می کنید همسر خود را قلباً
دوست می دارید و با زبان و عمل این امر را ثابت می نمایید.
6- محبّت خود را به همسرتان به صورت عملی نشان می دهید
و لذا سعی می نمائید در روز تولد او، یا روز ازدواج او و یا
مناسبت های دیگر به او هدیه دهید و از این طریق محبّت خود
را ابراز می نمائید.
7-وقتی کنار هم نیستید نیز به یکدیگر فکر می کنید.
8-صبح با مهربانی و عطوفت از هم جدا می شوید و هنگام
خداحافظی به یکدیگر توجه کامل دارید.
9- تجربه های خوبی را که در گذشته با هم داشته اید
به خاطر می آورید.
10- کنار یکدیگر بازیگوش و سرزنده هستید.
11- گاهی دوست دارید، حداقل در برخی جنبه ها، شبیه او شوید.
12- اسم بهترین دوست همسرتان را می دانید و می توانید چند
خصوصیت مثبت او را به خاطر بیاورید.
13- به نظر شما ایده های خوبی به ذهنش می رسد.
14- حتی در مواقعی که با او مخالفید، قبول دارید که به نکته های
خوبی اشاره می کند.
15- همسرتان را قابل اعتماد می دانید.
16- می توانید اسم یکی از کتاب های مورد علاقه اش را بگویید.
17- آرمان ها و آرزوهای او را می دانید.
18-می توانید یکی از کارهای هیجان انگیزی را که با هم انجام
داده اید به خاطر بیاورید.
19- هر روز گرم و صمیمانه با هم مواجه می شوید.
20- می توانید مسائلی را که به شما حس آسیب پذیری می دهند
به راحتی با او در میان بگذارید.
21- زبان عاشقانه مخصوص به خودتان را دارید.
22-به ندرت به همسرتان توهین کرده و دیوانه خطابش کرده اید
یا هرگز این کار را نکرده اید.
23- می توانید به چند خصوصیت مثبت او اشاره کنید که از
پدر و مادرش به ارث برده است.
24-از اینکه همسرتان بتواند با کمک شما به اهداف و آرزوهایش برسد
لذت می برید، حتی اگر قرار باشد برای حمایت از او در خانه بمانید.
25-احساس امنیت می کنید؛ اطمینان دارید که او به شما خیانت
نمی کند یا کاری انجام نمی دهد که موقعیت مالی تان به خطر بیفتد.
26- حتی وقتی با یکدیگر بحث می کنید هم می دانید که به
احساسات و عقاید شما توجه می کند.
27- معمولا" قدردان یکدیگر هستید.
معمولا" یکدیگر را تحسین می کنید.
28-احساس می کنید که قدرت های فردی شما مکمل هم هستند.
29-اگر درباره آسیب روحی ای که به شما وارد شده است
با او صحبت کنید، با مهربانی رفتار خواهد کرد.
30- اشتباهات و ضعف های او را موردی در نظر می گیرید و نه کلی.
مثلا" از اینکه فراموش کرده لباس شما را به خشک شویی ببرد
ناراحتید، اما به صورت کلی او را بی ملاحظه و سهل انگار نمی دانید.
31-از اینکه تحت تأثیر همسرتان باشید استقبال می کنید
و پیشنهادهایش را می پذیرید.
32-از لحاظ فیزیکی با هم گرم و مهربان هستید.
33-از وقت گذرانی با هم لذت می برید.
34-هنوز هم وقتی به یاد اولین دیدارتان می افتید
چشم هایتان برق می زند.
35- می توانید چیزهایی را که به نظر او مایه آرامش و شادی است
شمرده و برایش بازگو کنید.
36- وقتی ناراحت و افسرده هستید، به جای اینکه از همسرتان دوری
کنید و مشکلات را به تنهایی حل کنید، برای آرامش به او پناه می برید.
37- زمانی که حرف مهمی برای گفتن دارید، می دانید که به راحتی
می توانید توجه او را جلب کنید.
38- حالات و روحیات همسر خود را می شناسید و فهرستی
از آرزوها و علائق او دارید.
39- حریم یکدیگر را مراعات می کنید و از جرّ و بحث با هم خودداری
کرده و مطالب بیجا را با سکوت خود و یا ارائه پیشنهاد
مناسب به گفتگوهای سازنده و ثمربخش تبدیل می کنید.
40- اگر قرار باشد فقط یک نفر را با خودتان به جزیره ای متروک ببرید،آن یک نفر اوست .
41- زبان عاشقانه مخصوص به خودتان داشته باشبد.
مذهبی ، حقوق : هشتاد وظیفه و تکلیف ما نسبت به حضرت در عصر غیبت
هشتاد وظیفه و تکلیف ما نسبت به حضرت در عصر غیبت
من از گناه خسته ام، از اشتباه خسته ام
به جان مادرت بگو مرا درست می کنی؟
گدای آستانه ات شدن به دست ما نبود
تو با کریمی خودت گدا درست می کنی..
می دانی در چه زمانی هستی؟
زمانی که اگرچه سخت است نگه داشتن ایمان،
زمانی که اگرچه محجوب است حجت خداوند،
اما می توانی همان شوی که رسول خدا دلتنگ دیدارش بود ،
که چراغ های تاریکی اش خواند،
که شگفت ترین مردم در ایمانش نامید ،
که مژده اش داد به برابری با
پنجاه صدیق از تصدیق کنندگانش...
یکی از کتابهای معتبر و با ارزش در زمینهی مهدویت
کتاب «مکیال المکارم فی فوائد الدّعا للقائم علیه السلام» است.
مکیال المکارم، به معنای «معیار سنجش خوبیها» است
و این کتاب به سفارش خود حضرت مهدی (ارواحنا فداه) نوشته
و نام گذاری شده است. در این کتاب به تفصیل راجع به فواید دعا
برای فرج سخن گفته شده است.
نویسندهی این اثر با ارزش
«آیت الله محمدتقی موسوی اصفهانی» میباشند.
به راستی، هیچ کتابی همچون مکیال المکارم، شما را با وظایف
و حقوق بنده نسبت به امام زمان (عج) آشنا نمیکند. از طرف دیگر،
الطاف امام زمان (ع) نسبت به بندگان
در کتاب به طور مفصل بیان شده است.
تعداد بابهای کتاب مکیال المکارم، مانند تعداد دروازههای بهشت،
هشت باب است که در هر کدام به موضوعی خاص
پرداخته شده است: شناختن امام زمان (عج)، اثبات امامت ایشان،
قسمتی از حقوق آن حضرت نسبت به ما، لزوم دعای ما برای امام،
نتایج دعا برای فرج، بهترین اوقات دعا، چگونگی دعا برای فرج
و تکالیف منتظران .
برای اطلاعات بیشتر و دانلود این کتاب میتوانید
به پایگاه تخصصی مکیال المکارم مراجعه فرمایید.
در این کتاب گران سنگ 80 وظیفه و تکلیف ما نسبت به حضرت
در عصر غیبت بیان شده است که به شرح زیر است:
1. تحصیل شناخت صفات و آداب و ویژگیهای آن حضرت
2. رعایت ادب نسبت به او
3. اظهار محبت نسبت به آن حضرت به طور خاص
4. محبوب نمودن او در میان مردم
5. انتظار فرج و ظهور آن حضرت
6. اظهار اشتیاق به دیدار آن بزرگوار
7. ذکر مناقب و فضائل آن حضرت علیه السلام
8. اندوهگین بودن مؤمن از فراق آن حضرت
9. حضور در مجالس ذکر مناقب و فضائل آن حضرت
10. تشکیل مجالس ذکر مناقب و فضائل آن حضرت
11. سرودن شعر در فضایل و مناقب آن حضرت
12. خواندن شعر در فضایل و مناقب آن حضرت
13. قیام به هنگام یاد شدن نام و یا القاب آن حضرت
14. گریستن بر فراق آن حضرت
15. گریاندن بر فراق آن حضرت
16. خود را به گریه کنندگان شبیه نمودن بر فراق آن حضرت
17. درخواست معرفت امام عصر علیه السلام از خداوند عزوجل
18. تداوم درخواست معرفت آن حضرت
19. مداوت به خواندن دعای غریق
(یا الله، یا رحمن، یا رحیم، یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک)
20. دعا در زمان غیبت آن حضرت
21. شناختن علامتهای ظهور آن حضرت
22. تسلیم بودن و عجله نکردن
23. صدقه دادن به نیابت آن حضرت
24. صدقه دادن به قصد سلامتی آن حضرت
25. رفتن به حج به نیابت آن حضرت
26. فرستادن نایب که از طرف آن حضرت حج کند
27. طواف بیت الله الحرام به نیابت آن حضرت
28. نایب ساختن دیگری تا از طرف آن حضرت طواف نماید
29. زیارت مشاهد رسول خدا و ائمه معصومین (علیهم السلام)
به نیابت از مولایمان
30. استحباب اعزام نایب برای زیارت از سوی آن حضرت علیه السلام
31. سعی در خدمت کردن به آن حضرت
32. اهتمام ورزیدن به یاری آن حضرت
33. تصمیم قلبی بر یاری کردن آن حضرت در زمان حضور و ظهور او
34. تجدید بیعت با آن حضرت علیه السلام بعد از فرایض
همه روزه و هر جمعه
35. صله آن حضرت علیه السلام به وسیله مال
36. صله شیعیان و دوستان صالح امامان علیهم السلام به وسیله مال
37. خوشحال کردن مؤمنین
38. خیرخواهی برای آن حضرت علیه السلام
39. زیارت کردن آن حضرت علیه السلام
40. دیدار مؤمنین صالح و سلام کردن بر آنان
41. درود فرستادن بر آن حضرت علیه السلام
42. هدیه کردن ثواب نماز به آن حضرت علیه السلام
43. هدیه نماز مخصوص
44. نماز هدیه به آن حضرت به گونه مخصوص در وقت معین
45. اهداء قرائت قرآن به آن حضرت
46. توسل و طلب شفاعت از خداوند به وسیله آن حضرت
47. دادخواهی و توجه نمودن و عرض حاجت به آن حضرت
48. دعوت کردن مردم به آن حضرت
49. رعایت حقوق آن حضرت و مواظبت بر ادای آنها
و رعایت وظایف نسبت به آن بزرگوار
50. خشوع دل هنگام یاد آن حضرت
51. عالم باید عملش را آشکار سازد
52. تقیه کردن از اشرار و مخفی داشتن راز از اغیار
53. صبر کردن بر اذیت و تکذیب و سایر محنتها
54. درخواست صبر از خدای تعالی
55. سفارش یکدیگر به صبر در زمان غیبت آن حضرت
56. پرهیز از مجالسی که نام آن حضرت علیه السلام
در آنجا مورد تمسخر باشد
57. تظاهر با ستمگران و اهل باطل
58. ناشناس ماندن و پرهیز از شهرت یافتن
59. تهذیب نفس
60. اتفاق و اجتماع بر نصرت آن حضرت
61. موفق شدن بر توبه واقعی و بازگرداندن حقوق به صاحبان آنها
62. پیوسته به یاد آن حضرت بودن
63. به آداب آن حضرت عمل نمودن
64. دعا به درگاه الهی برای جلوگیری از نسیان یاد آن حضرت
65. اینکه بدنت نسبت به آن حضرت خاشع باشد
66. مقدم دانستن خواستة آن حضرت بر خواسته خود
67. احترام کردن نزدیکان و منسوبین به آن حضرت
(مانند سادات علوی و علمای دینی)
68. بزرگ داشتن اماکنی که به قدوم آن حضرت زینت یافتهاند
69. وقت ظهور را تعیین نکردن
70. تکذیب و دروغ شمردن وقت گذاران ظهور
71. تکذیب کردن مدعیان نیابت خاصه آن حضرت در زمان غیبت
72. درخواست دیدار آن حضرت با عافیت و ایمان
73. اقتدا و تأسی جستن به اخلاق و اعمال آن حضرت
74. حفظ زبان از یاد غیر خدا و مانند آن
75. خواندن نماز آن حضرت
76. گریستن در مصیبت مولایمان شهید مظلوم
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام
77. زیارت قبر مولایمان آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
78. بسیار لعنت کردن بر بنی امیه در آشکار و پنهان
79. اهتمام و همت کردن در ادای حقوق برادران دینی
80. مهیا کردن سلاح و اسب در انتظار ظهور آن حضرت
(منظور آماده باش بودن)
برگرفته از کتاب گرانسنگ "مکیال المکارم"
تالیف مرحوم آیت الله سید محمدتقی موسوی اصفهانی (جلداول)
مذهبی ، حقوق : ملاقات با پيامبران الهي از نزديك
ملاقات با پيامبران الهي از نزديك
امام صادق عليه السّلام فرمود: هركس دوست دارد پيامبران الهي را از نزديك ملاقات كند؛ فَلْيَزُرْ قَبْرَ الْحُسَيْنِبْنِ عَلِيٍّ ع فِي النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ؛ پس بر او لازم است تا در نيمه شعبان قبر حسينبن علي عليهما السّلام را زيارت كند؛ چرا كه در چنين روزي ارواح پيامبران عليهم السّلام از خداوند متعال اجازه مي گيرند تا به زيارت حسين عليه السّلام مشرف شوند كه خداوند متعال هم به آنها اجازه مي دهد. (تهذيب الأحكام، ج 6، ص 48)
لااقل امروز قبل از شرکت در هر مراسمی برای اعلام آمادگی
برای حضور حضرت بارخطاهایمان را سبک کنیم یا علی مدد
ببخشیم تا بخشیده شویم عذر خواهی کنیم
تا عذر خواهیمان را خداوند بپذیرد
و مهدی موعود به داشتنمان افتخار کند .
به مسجد خدا کمک کردی فکر نکنی کسی شده ای!
و خیال نکنیم کاری کرده ایم و خوب شده ایم!
به خودمان بیندیشیم و نظری بر احوال خود کنیم که
اگرمریض شدیم حضرت به دیدار ما می آید؟...
« بسم الله الرحمن الرحیم »
جلساتی که در مسجد النبی (صلوات الله علیه و آله)
برگزار می شد، مسلمین دایره وار نشسته و صدر وذیل آن
مشخص نبود. سپس به علّت ازدیاد اصحاب و یاران در جلسات
پیامبر، حضرت ایستاده و به درخت خشکیده خرمایی تکیه
می دادند و صحبت می کردند که به علّت کثرت مستمعین و
طولانی شدن سخن، منبری سه پله ای برای حضرت درست
کردند تا حضرت بر فراز آن، به بیان دستورات خداوند بپردازند.
نقل شده است که وقتی حضرت بر منبر نشستند،
درخت خرمایی که پیامبر بر آن تکیه داده و سخنرانی
می کردند ناله ای کرد و بعد از آن به حنانه (ناله کننده)
معروف شد که گفت:
کمتر ز چوبی نیستی حنّانه شو! حنّانه شو!
آیا ما به اندازه درخت خرما هستیم که :
حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) به ما تکیه کنند؟
و یا در فراق حضرت ناله جان سوز سر داده باشیم؟
عزیزان، نماز و روزه هایمان باعث غرورمان نشود،
به یتیمی رسیدگی کردی مغرور نشوی!،
به پُست و مقام دنیوی و القابی که دیگران داده اند
و گاهی خود هم می دانی که لایق آن القاب نیستی
مغرور نشوی ؟!
به مسجد خدا کمک کردی فکر نکنی کسی شده ای!
و خیال نکنیم کاری کرده ایم و خوب شده ایم!
اگر حق النّاسی بر گردن داشته باشی
ولو در رکاب امام زمانت هم شهید شوی سرگردان در برزخ
خواهی بود. مبادا گول استاد نماها و توجیه گران متظاهر
به دین را که از عواطف دینی ات استفاده کرده اند بخوری ؟!
شب نیمه شعبان شب قدری است که قدرمان رقم خواهد
خورد . مبادا در این شب قدر شرمنده ارباب باشیم .
و دستمان خالی ؟! و تنها تحفه مان یا مهدی گفتن
لق لقه زبانی نباشد ؟!
حضرت از ما صوت زیبا و شعار نمی خواهد ؟!
به خودمان بیندیشیم و نظری بر احوال خود کنیم که اگر
مریض شدیم حضرت به دیدار ما می آید؟
روزی صعصعه بن صوحان یکی از یاران
حضرت علی(علیه السلام) مریض شدند. حضرت به عیادت
او رفتند و در حین سخن گفتن با او، فرمودند:
«مبادا این احوالپرسی مرا امتیازی برای خود به حساب
بیاوری و به سبب آن، به اطرافیانت فخرفروشی نمایی...»
مذهبی : همسر شهید بابایی به ...
چندی پیش که همسر شهید بابایی در بیمارستان
تحت مراقبت بودند رهبر انقلاب از ایشان عیادت کردند.
پیکر پاک صدیقه حکمت همسر شهید
امیر سرلشکر خلبان عباس بابایی
معاون عملیات نیروی هوایی ارتش
در دوران هشت سال دفاع مقدس صبح (چهارشنبه)
با حضور اقشار مختلف مردم، مقامات لشکری و کشوری
و کارکنان نیروی هوایی ارتش در ستاد فرماندهی نهاجا تشییع شد.
مشاوره و مهارت زندگی : مراقب دل خود باشیم
خالی که شد پر کن از مهربونی…
بعد هرکه سر راهت قرار گرفت
خوبی کن بی منت …
پایه دنیا خوبیه…خوبی بی منت …
اونموقع تازه زندگی رو زندگی کردی
مهارت زندگی و مشاوره : هر وقت غصّه دار شدید...
وقتی حرف راست می زنید
فقط انسان هایی از دستتان عصبانی می شوند
که تمام زندگیشان بر دروغ استوار است
آزار دهنده ترین سکوت، وقتی است که
دروغ می گوئی ومخاطبت در سکوتی
سنگین، فقط نگاه می کند
هر وقت غصّه دار شدید...
و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدها خواهند
آمد، استغفار کنید.
غصه دار که می شوید، گویا بدن تان چین می خورد
مشاوره و مهارت زندگی : زندگی معجزه حیات است
دریافتم، زندگی معجزه حیات است.
زندگی با کلمههای من ساخته میشود
و هر کلمهای رد پای معجزه است.
پس میتوانم زیبایی را با کلماتم بیافرینم.
هرگاه کسی خشم داشت بدانم
به نوازش و کلام مهرآمیزی نیازمنداست.
هرگاه کسی نومید بود به کلماتی که
سپاس او را ابراز کنند محتاج است.
هرگاه کسی حسد میورزید
نیاز دارد دیده شود.
اگر کسی شاکی و گله مند بود
نیاز داردشنیده شود.
اگر کسی تلخ بود نیاز دارد
مهربانی دریافت کند.
و اگر کسی ستم میکند
نیاز داشته دوست داشته شود.
اگر کسی بخل ورزد
باید که بخشیده شود.
و همهی این سایهها در روح و روان
ما نیاز دارند که عشق بر آنها چون
باران ببارد، ببارد و ببارد.
با کلمات میتوان معجزه کرد
با کلمات وجابجایی آنهامی توان شعر نو،
پیام نو، راهکار نو را به وجود آورد
با کلمات ،میتوان تلنگر ایجاد کرد
با کلمات ،میتوان امید به زندگی
رابه همه افراد بشر هدیه کرد
با کلمات، میتوان آرامش را برای
زندگی هابه ارمغان آورد.
با کلمات، میتوان روابط مطلوب با
دیگران ایجاد کرد .
بزرگترین معجزه قرن ما قرآن است
که از کلمات وحروف وجملات و
اعراب ساخته
شده است چیدمان کلمات راباید
طوری طراحی کرد که خود ودیگران
را متحول کنیم حتی با کلمات و طرز بیان،
می توان دل سنگ را آب کرد.و
در این روزگار من آموخته ام که
سکوت یک دوست میتواند معجزه کند
وهمیشه بودن در فریاد نیست!!!!!!!!!!!
آموخته ام که هیچگاه گلی را پرپر نکنم
آموخته ام هیچگاه کودکی رارنجور نکنم
آموخته ام که هیچ گاه شکوه از
تنهایی روزگار نکنم
آموخته ام که هرشب گلهای
بالشم را با اشکهایم آبیاری دهم
ولی اشک کسی را در گونه اش جاری نکنم
آموخته ام صبوری را ، شکوری را ،
انتظار را ودوست داشتن همه خوبان را
کمترین فاصله از
دشمنی تا دوستی، یک “لبخند”
از توقف تا پیشرفت، یک “حرکت”
از عداوت تا صمیمیت، یک “گذشت”
از شکست تا پیروزی، یک “شهامت”
از عقبگرد تا جهش، یک “جرأت”
از نفرت تا علاقه، یک “محبت”
از صلح تا جنگ، یک “جرقه”
از آزادی تا زندان، یک “غفلت”
و از جدایی تا پیوند، یک “قدم” است
مشاوره و مهارت زندگی : به ایمان و تواضع بنویسید خدا هست . . . خدا هست
فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ..
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است
به ایمان و تواضع بنویسید خدا هست . . . خدا هست
تلاش برای زنده کردن یک رابطه از دست رفته
مثل این است که بخواهی
چای سرد را با آب جوش گرم کنی،
کمرنگ میشود....
ثمره ی زندگی چیزهایی نیست که جمع می کنیم،
قلبهاییست که جذب می کنیم!!
خودمان را باجمله" تا قسمت چه باشد" گول نزنیم
قسمت " اراده" من و توست......
خدايـا من عشق به تو را از تو ميخواهم
و عشق به عاشقانت را
و عشق به هر كاري كه مرا به تـو
نزديـك مي كنـد ...
زندگی زیباست... شادی را هدیه کن حتی به کسانی که
آن را از تو گرفتند عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند
دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند
و بخند که هنوز خدا آن بالا با توست...
امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال
و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت . . .نخور
به خدا حسرت دیروز عذاب است;
مردم شهر به هوشید . . .؟
هر چه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید
که امشب سر هر کوچه خدا هست
روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست
نه یکبار و نه ده بار که صد بار
به ایمان و تواضع بنویسید خدا هست . . . خدا هست
مشاوره و مهارت زندگی : چیزی که من آموختم زندگی زیباست
زندگی زیباستعشق اون نیست که وقتی ببینیش دلت بلرزهعشق اونه که اگر نبینیش،دلت میخواد کنده بشه!!
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد ،بیشتر تنهاست
،چون نمی تواند به هیچکس ،جز همان آدم بگوید چه
احساسی دارد و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت
تشویق کند، تنهایی تو کامل میشود.
در ۲۰ سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد ،حتی اگربا مهارت انجام شود.
در ۳۰ سالگی پی بردم که قدرت ،جاذبه مرد استو جاذبه ، قدرت زن.
در ۳۵ سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیستکه انسان به ارث ببرد ؛بلکه چیزی است که خود می سازد.
در ۴۰ سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن ،در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم ؛بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیمدوست داشته باشیم.
در ۴۵ سالگی یاد گرفتم که ۱۰ درصد از زندگیچیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتدو ۹۰ درصد آن است که چگونهنسبت به آن واکنش نشان می دهیم.
در ۵۰ سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسانو پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است.
در ۵۵ سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را بایدبا مغزگرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.
در ۶۰ سالگی متوجه شدم که بدون عشقمی توان ایثار کرداما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.
در ۷۰ سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله دراختیار داشتن کارتهای خوب نیست ؛بلکه خوب بازی کردن با کارتهای بد است.
در ۷۵ سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کندنارس است ، به رشد وکمال خود ادامه می دهدو به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است ،دچار آفت می شود.
در ۸۰ سالگی پی بردم که دوست داشتن ومورد محبت قرارگرفتن بزرگترین لذت دنیا است.
در ۸۵ سالگی دریافتم کههمانا زندگی زیباست.گابریل گارسیا مارکز
مذهبی : 18 شعبان سالروز وفات حسین بن روح نوبختی نایب سوم امام زمان (عج)
18 شعبان سالروز وفات حسین بن روح نوبختی
نایب سوم امام زمان (عج)
ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی درگذشته در سال ۳۲۶ق،
سومین نایب خاص امام مهدی (عج) که از معتمدان محمد بن عثمان
(دومین نایب امام زمان علیهالسلام) و از نزدیکان وی
در بغداد بوده است.
حسین بن روح را از اصحاب امام حسن عسکری(ع) دانستهاند و گویند
محمد بن عثمان در واپسین روزهای حیات، به دستور
امام مهدی (عج) او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد؛
پس از آن شیعیان برای تحویل اموال به وی رجوع میکردند.
مدت نیابت او ۲۱ سال بوده است.
مرقد سفیر سوم (حسین بن روح نوبختی) در بغداد
حسین بن روح نوبختی پنج سال از عمر خود در زمان نیابت خاص
حضرت حجت ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـیعنی از
سال ۳۱۲ تا ۳۱۷ قمری را در زندان «مقتدر» خلیفه عباسی،
به سر برده است.
در طول بیست و پنج سال خلافت مقتدر، دوازده وزیر انتخاب
شدند که بعضی دو یا سه بار به وزارت رسیدند. در این سالها،
مصادره اموال به قدری رایج بود که ابوالحسن بن فرات، که سه بار
وزارت مقتدر را به عهده داشت، دیوان مخصوصی برای
درآمدهای مصادرهای ایجاد کرد و پذیرفت که از این اموال،
روزانه، مبلغی به خلیفه و مادر و فرزندانش بپردازد.
در این زمان، مقام وزارت به کسی داده میشد که قبول
میکرد نیاز مالی حکومت را برآورد.
علت دستگیری حسین بن روح نیز همین امر بود که ایشان
قبول نکرد وجوهات شیعیان را به دیوان حکومتی بدهد.
به همین دلیل توسط مقتدر عباسی حدود پنج سال به زندان رفت.
حسین بن روح نوبختی در ۱۸ شعبان سال ۳۲۶ هجری قمری از
دنیا رفت. قبر او در محله نوبختیه در بازار عطاران یا شورجه بغداد
قرار دارد که هم اکنون زیارتگاه شیعیان است.
مذهبی : مگر شماها نمی خواهید آدم شوید؟
مناصب چشم پرکن وعناوین دهن پرکن ، ذره ای
شخصیت به ما نمی دهند ،
آنها گاه تمام شخصیتِ پنهان مارا افشا وعیان می کنند
☀️داستانک:
یکی از بازاریان که از شاگردان مرحوم شاه آبادی
[استاد اخلاق و عرفان امام خمینی] بود، نقل می کرد که ایشان،
یک شب در یکی از سخنرانی هایشان، با ناراحتی اظهار داشتند:
“چرا افرادی که در اطراف ایشان هستند، حرکتی از خود در
جنبه های معنوی نشان نمی دهند؟
می فرمودند :آخر، مگر شماها نمی خواهید آدم شوید؟
اگر نمی خواهید من این قدر به زحمت نیفتم”
همین فرد می گوید:
بعد از منبر، ما چند نفر خدمت ایشان رفتیم و گفتیم که:
آقا ما می خواهیم آدم بشویم. چه کنیم؟
✔️ایشان فرمودند: من به شما سه دستور می دهم، عمل کنید،
و اگر نتیجه دیدید، آن وقت بیایید تا برنامه را ادامه دهیم.
سه دستور ایشان چنین بود:
1-مقید باشید نماز را در اول وقتش اقامه کنید. هر کجا باشید و
دیدید صدای اذان بلند شد، دست از کارتان بکشید و نماز را اقامه
کنید و حتی المقدور هم سعی کنید به جماعت خوانده شود.
2- در کاسبی تان انصاف به خرج دهید، و واقعاً اقل منفعتی را که
می توانید، همان را در نظر بگیرید . در معاملات، چشم هایتان را
ببندید و بین دوست و آشنا و غریبه و شهری و غیر شهری فرق
نگذارید. همان اقل منفعت در نظرتان باشد.
3-از نظر خمس ، گر چه می توانید برای ادای آن تا سال صبر
کنید و امام معصوم علیه السلام به شما مهلت داده اند، اما شما
ماه به ماه حق و حقوق الهی را ادا کنید.
همین فرد می افزاید: من دستورات ایشان را که از ماه رجب
شنیده بودم، اجرا کردم تا به ماه رمضان رسید. قبل از ماه رمضان
در بازار پاچنار می آمدم که، صدای اذان بلند شد.
خود را به مسجد نایب رساندم و پشت سر مرحوم
حجت الاسلام سید عباس آیت الله زاده مشغول نماز شدم.
در نماز دیدم که ایشان گاهی تشریف دارند و گاهی ندارند.
در قرائت نیستند ولی در سجده و رکوع هستند. پس از نماز به
ایشان عرض کردم: شما در حال نماز کجا تشریف داشتید؟ نبودید.
ایشان متحیر شد. تعجب کرد و فرمود که معذرت می خواهم.
من از مسجد و منزل ناراحت شدم، لذا در نماز، گاهی می رفتم
دنبال آن اوقات تلخی و بعد از مدتی،
متوجه می شدم و بر می گشتم.
این اولین مشاهده ی من بود که در اثر دستورات آیه الله شاه آبادی
برایم حاصل شده بود. در اثر دو ماه و نیم التزام من به این
سه دستور، دید ما باز شد و برنامه را هم چنان ادامه دادم
که مشاهدات بعدی من، دیگر قابل بیان نیست.
[آثار و برکات نماز اول وقت صفحه ۷۰] نکات ناب
مشاوره : نکته های فلسفی
کسی که حقیقت را نمی داند ابله است
اما کسی که حقیقت را می داند
و آن را انکار می کند تبهکار است . . .
(برتولت برشت)
هر فردی بهترین هم که باشد ،
اگر زمانی که باید باشد ، نباشد
همان بهتر که نباشد …
(لوئیس بونوئل)
به هرکس نیکی کنی او را ساخته ای
و به هرکس بدی کنی به او باخته ای
پس بیا بسازیم و نبازیم . . .
نیمی از جهان افرادی هستند که چیزی برای
گفتن دارند و نمی توانند بگویند
و نیم دیگر افرادی هستند که
چیزی برای گفتن ندارند
ولی همیشه حرف میزنند
(رابرت فراست)
مشاوره و مهارت زندگی : نکته ها و تکه ها
در روزگاری که خنده مردم
بخاطر شکست توست ،
برخیز تا بگریند
آدمها آنقدر زود عوض می شوند …
آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی
به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها
تا دشمنی ها فاصله افتاده است
چیزی ویرانگرتر از این نیست که دریابیم
فریب همان کسانی را خورده ایم که
باورشان داشته ایم .
مهارت زندگی : شرط عشق
شرط عشق
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت
و بستری شد.نامزد وی به عیادتش رفت
و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند
.مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت
و از درد چشم مینالید.موعد عروسی فرا رسید
.زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود
و شوهر هم که کور شده بود.
مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا
همان بهتر که شوهرش نابینا باشد
.بیست سال بعد از ازدواج آن زن از دنیا رفت،
مرد عصایش را کنارگذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند و علت را از او جويا شدند:
مرد گفت کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم .
مشاوره : بزرگترین حسرتهای آدمهای در حال مرگ
حسرتهای آدمهای در حال مرگ
یك پرستار استرالیایی بزرگترین حسرتهای
آدمهای در حال مرگ رو جمع کرده
و پنج حسرت رو که بین بیشتر آدمها
مشترک بوده منتشرکرده به اين شرح:
اولین حسرت:
کاش جراتاش رو داشتم اون جوری زندگی میکردم که
میخواستم٬ نه اون جوری که دیگران از من توقع داشتن
حسرت دوم:
کاش این قدر سخت کار نمیکردم
حسرت سوم:
کاش شجاعتاش رو داشتم که احساساتام رو
به صدای بلند عنوان كنم
حسرت چهارم:
کاش رابطههام رو با دوستام حفظ میکردم
حسرت پنجم:
کاش شادتر میبودم
مذهبی ، مشاوره : من تمام جهنم را خریدم،
من تمام جهنم را خریدم،
در قرون وسطی، کشیشان بهشت را به مردم میفروختند
و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت
را از آن خود میکردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم
رنج میبرد، دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام
این کار احمقانه باز دارد، تا اینکه فکری به سرش زد. به کلیسا رفت
و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: قیمت جهنم چقدر است؟
کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟! مرد دانا گفت: بله جهنم.
کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه.
مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم
را هم بدهید. کشیش روی کاغذ پارهای نوشت: سند جهنم
مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. سپس به
میدان اصلی شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم را خریدم،
این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید
چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمیدهم!
و این حکایت استاد نماهای بظاهر اهل عرفان ودین است که
با استفاده از عواطف مذهبی و دینی جوانان و انسانهای گرفتار
بهشت را پیش فروش می کنند .
و متاسفانه آنچنان آنان را مسخ کرده که هر چه فریاد بزنی که
جهنم را خریداری کرده ای گوشی بدهکار نیست
تا خود به همراه آن استاد راهی جهنم شوند .
مشاوره و مهارت زندگی : مراقب چشم های خویش باشید
مهارت زندگی ، مشاوره : دریای عشق و عاشقی
مشاوره و مهارت زندگی : هميشه به درد دل اين آن گوش مي دهم
موطن آدمی تنها در قلب کسانی است که
دوستش دارندو بس....
هميشه به درد دل اين آن گوش مي دهم،
ولي هيچ كس به دردهاي دل من توجهي ندارد
یعنی اصلا" کسی فکر نمی کند که
شاید من هم دردی داشته باشم .
چون دردهایم در پشت چهره خندانم پنهان شده است .
هميشه سنگ صبور ديگران بودم،
اما هيچ كس سنگ صبور من نشد
همیشه ديگران را مي خندانم،
ولی کسی در پی خنداندن من نبود .
و هيچ كس از گريه هاي پنهاني من خبر ندارد
هرگز نخواستم بگذارم كسي گريه كند،
ولي هيچ كس حتي از من نپرسيد چرا گريه مي كنم؟!
هميشه ديگران را به زندگي اميدوار كرده ام،
هميشه گل اميد را به اين و آن هديه كرده ام،
اما كسي نفهميد كه من خود به زندگي اميدي ندارم
هرگز نگذاشتم كه دوستانم در كنار من احساس تنهايي كنند،
اما هيچ كس ندانست كه من چقدر تنهايم
براي صداي دل عزيزانم احترام خاصي قائل بودم،
اما كسي صداي بلند شكستن دل مرا نشنيد
هرگز نخواستم از غصه هايم برايشان بگويم،
اما هميشه گوش شنواي غمهاي ديگران بودم
دل پر درد من ديگر به اين چيزها عادت كرده،
به فريادهاي خاموش ، به آرام آرام شكستن،
به گريه هاي شب هنگام
در زير نور ماه، به تنها رفتن در راه
مي گويند خرافات است اينكه هر كس طالعي دارد،
ولي چه خرافات قشنگي است من خرافات را دوست دارم،
چون زندگي ام با آن گره خورده
طالع من همين است كه تنها بيايم و تنها بمانم و تنها بميرم
من اين طالع را دوست دارم چون منحصرد به فرد است،
اين طالع در انحصار من است از آن من است
اگر سرنوشت هر انساني در دستان خودش است
اين من هستم كه اسير دستان سرنوشتم هستم،
من اين سرنوشت را دوست دارم ،
چون خدایم دوست دارد
كاش ديگران بدانند....
کاشکی ما آدما شبیه قو بودیم
که وقتی جفتش می میره
اینقد فریاد می زنه
که بمیره
ولی ما آدما
وقتی جفتمون می میره فریاد می زنیم
که نکنه
از تنهایی بمیریم
مهارت زندگی : آه چه حالتی دارد!
آه چه حالتی دارد!
نه به وصف می آید و نه به فهم!
دوست داشتن چه قدرتی دارد؟
در خویشاوندی و صمیمیت راستین
چه نیروی معجزه گر خدایی نهفته است؟
چه لذتی است
اینجا در "خود را نادیده گرفتن "
در "خود را لقمه لقمه کردن"
و به دهان دوست دادن
که بجود و بجود و بجود و طعم و عصاره ا ش را
بمکد و تفاله اش را بر خاک بریزد
و حتی بخاطر نیاورد که
چه کسی این لقمه ها را بر دهانش گذاشت ؟
چه کسی خود نخورد تا او بخورد ؟
خود لذتی نبرد تا او لذت ببرد .
و این خود بهترین زندگی کردن است! و اینها و
اینگونه نعمتها را همه از او دارم! از خدایم
که گفت : مهربان باش بی منّت و بی چشمداشت
من کی با این حالات آشنا بودم؟
کودک را، پدرش، مادرش میزند و او به گریه می افتد و از
درد فریاد می کشد، اما چه می کند؟ با چهره
برافروخته و چشمانی سرخ و گونه های خیس
از اشک، خود را به دامن مادرش یا پدرش،
همان که آزارش داده است
می افکند.
مشاوره و مهارت زندگی : اصول پنج گانه آرامش و خوشبختی
اصول پنج گانه آرامش و خوشبختی
اصل اول
من اجازه ورود افکار منفی را به ذهن خودم نمیدهم
من در هر حال و در بدترین شرایط زندگی ام مثبت فکر میکنم.
اصل دوم
من اجازه اعتراض به تقدیر خداوند را ندارم
او بهتر ازهمه بر جریان امور مسلط است
اصل سوم
من اجازه تنبلی ،تن پروری ،بیکاری را ندارم
من در برابر سختی های جسمی و روحی مقاوم هستم
من فشار های جسمی و فیزیکی را تحمل میکنم چون من
جسم نیستم بلکه روحی بزرگ هستم
اصل چهارم
من اجازه ماندن در وادی جهل و ناآگاهی و نادانی را ندارم
من باید بدانم
من باید بخوانم
اصل پنجم
من غیر از خداوند به هیچ کسی نیاز ندارم
او برای من کافی است
او مایه آرامش روح من است
او همنشین من است
کانال تفکر مثبت
مشاوره ، مذهبی : بهترین چیزی که میشه از دنیا برداشت چیه ؟
از یک بزرگی پرسیدم:
بهترین چیزی که میشه از دنیا برداشت چیه ؟
کمی فکر کرد و گفت : دست ؛
با تعجب گفتم : چی ؟ دست ؟
گفت بله ، اگر از دنیا دست برداریم کار بزرگی انجام دادیم که
کوچکترین پاداشش رضوان خداونده
و ادامه داد که : حُبُّ الدُّنیا رأسُ کُلّ خطیئه
فرستنده : خانم جلوخانی
مشاوره و مهارت زندگی : اگر روزی داستانم رو نقل کردی بگو:
اگر روزی داستانم رو نقل کردی بگو:
بی کس بود،اما کسی رو بی کس نکرد.
تنها بود اما کسی رو تنها نذاشت.
بگو بی کس بود اما ناکس نبود
دلشکسته بود،اما دل کسی رو نشکست.
کوه غم بود،ولی کسی رو غمگین نکرد
وشاید بد بود ولی برای کسی بد نخواست
هر آنچه از زندگی داشت به دیگران بخشید
بدون آنکه از دیگران بخششی دریافت کند
با هر که ادعای دوستی صادقانه و همراهی داشت
همراه و صادقانه بود ولی هیچکس با او صادقانه نبود
با هر که دوستی کرد از هر آنچه در توان داشت مایه گذاشت
ولی هر که با او طرح دوستی ریخت به دنبال نفع شخصی بود
و دوستی اش تا زمان رفع نیازش بود
او در جمع با همه تن ها بود
ولی خود همیشه تنها بود
در شادی همه شاد بود و در غمشان غمگین
ولی دیگران در شادیهایش در پی دسیسه
و در غمش شاد و از وی گریزان
مشاوره : سه چیز در زنان ....
سه چیز در زنان ....
سه چیز زن را ملکه می کند
لباس سپید عروسی، مادر شدن ، استقلال مالی
سه چیز باعث گریه زن می شود
جریحه دار شدن احساساتش
از دست دادن عشقش
و مرور خاطرات خوشش
سه چیز احتیاج زن است
آغوش گرم و با محبّت
تأئید انگیزه هایش
و زمانی برای رسیدن به وضع ظاهریش
سه چیز باعث افتخار زن است
زیباییش ، اصل و نسبش ، و حیا ونجابتش
سه چیز زن را وادار به ترک زندگیش می کند بدون برگشت
خیانت ، عیبجوییش و عدم وجود امنیّت
و بالاخره سه چیز راز یک زن را فاش می کند
نگاهش ... نگاهش ... نگاهش...
زن گرانبهاترین اعجاز خداست
برای داشتنش باید وضوی عشق گرفت
و بر محراب رویش سجاده ای از گلبرگ یاس گسترد
و به نماز عشق ایستاد
و در نماز عشق اگر روی برگرداندی آن نماز باطل است .
مهارت زندگی : پولی است که از فروش عروسک ها بدست آورده ام
خوب است گاهی مراقب فردی که
از پول فروش عروسکهایش بدست آورده ایم باشیم
او تمام سرمایه اش را داد شما چه کردید ؟!
زن و شوهری بیش از ۶۰ سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز با هم صحبت می کردند آنها هیچ چیز را از یکدیگر مخفی نمی کردند مگر یک چیز، یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد.
درهمه ی این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود و در مورد جعبه فکر نمی کرد. اما بالاخره یکروز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند.
در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع رجوع می کردندپیرمرد جعبه کفش را از بالای کمد آورد و نزد همسرش برد. او به هر حال مي خواست تا راز اين جعبه كوچك را بداند پیرزن تصدیق کردکه وقت آن رسیده که همه چیز را در مورد آن جعبه به شوهرش بگوید. از اوخواست تا در جعه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و دسته ای پول بالغ بر ۹۵هزار دلار پیدا کرد. پیرمرد در این باره از همسرش سوال کرد.
پیرزن گفت: هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادر بزرگم به من وصيتي كرد او گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید. او به من آموخت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم بایدساکت بمانم و یک عروسک ببافم.
پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت.تمام سعی خود را به کار برد تا اشک هایش سرازیر نشود. فقط دو عروسک درجعبه بودند. از اينكه همسرش فقط دو بار در طول تمام این سال های زندگی و عشق ازاو رنجیده بود. در دلش شادمان شد.
سپس به همسرش رو کرد و گفت: عزیزم، خوب، این در مورد عروسکها بود. ولی در مورد این همه پول چطور؟ اینها از کجا آمده؟
پیرزن در پاسخ گفت: آه عزیزم، این پولی است که از فروش عروسک ها بدست آورده ام.
مشاوره : آیا شما هم در اوج نداشتن بخشیده اید ؟!
آیا شما هم در اوج نداشتن بخشیده اید ؟!
و آیا به کسی که بخشیده اید او قدردانی کرده ؟!
یا این کار شما را وظیفه و یا
از روی نیاز بخودش احساس کرده ؟!
از بیل گیتس پرسیدند: از تو ثروتمند تر هم هست؟
گفت: بله فقط یک نفر.سوال شد چه كسي?
گفت: برای خودت! بخشیدمش!
سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همان فرودگاه و همان سالن پرواز داشتم. دوباره چشمم به یك مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همان بچه بهم گفت این مجله رو بردار براي خودت.
گفتم: پسرجون چند وقت پیش من اومدم یه روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه، بهش میبخشی؟!
پسره گفت: آره من دلم میخواد ببخشم؛ از سود خودم میبخشم.
به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من موند که با خودم فکر کردم خدایا این بر مبنای چه احساسی این را میگويد.
بعد از 19 سال زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم تا جبران گذشته رو بکنم. گروهي را تشکیل دادم گفتم بروند و ببینند در فلان فرودگاه کی روزنامه میفروخته. یک ماه و نیم تحقيق کردند متوجه شدند یک فرد سیاه پوست مسلمان بوده که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردند اداره؛
از او پرسیدم: منو میشناسی؟ گفت: بله! جناب عالی آقای بیل گیتس معروفيد که دنیا میشناسدتون.
گفتم: سال ها قبل زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی دو بار چون پول خرد نداشتم به من روزنامه مجانی دادی، چرا این کار را کردی؟
گفت: طبیعی است، چون این حس و حال خودم بود.
گفتم: حالا میدونی چه کارت دارم؟ میخواهم اون محبتی که به من کردی را جبران کنم. جوان پرسید: چطوري؟ هر چیزی که بخواهی بهت میدهم.
(خود بیلگیتس میگويد این جوان وقتی صحبت میکرد مرتب میخندید)
جوان سیاه پوست گفت: هر چی بخوام بهم میدی؟
- هرچی که بخواهي! - واقعاً هر چی بخوام؟
بیل گیتس گفت: آره هر چی بخواهی بهت میدم، من به 50 کشور آفریقایی وام دادهام، به اندازه تمام آنها به تو میبخشم.
جوان گفت: آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی!
گفتم: یعنی چی؟ نمیتوانم یا نمیخواهم؟
گفت: ميخواهي اما نمیتونی جبران کنی.
پرسیدم: چرا نمیتوانم جبران کنم؟
جوان سیاه پوست گفت: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت میخواهی به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه. اصلا جبران نمیکنه. با این کار نمیتونی آروم بشی. تازه لطف شما از سر ما زیاد هم هست!
بیل گیتس میگويد: همواره احساس میکنم ثروتمندتر از من کسی نیست جز این جوان 32 ساله مسلمان سیاه پوست
مشاوره : هر كدام از ما اساتيد زيادي داشتهايم
هر كدام از ما اساتيد زيادي داشتهايم،
امّا گاهی بعضی حیوانات
درسهای بزرگی می دهند ،
درس وفاداری و قدرشناسی
هر كدام از ما اساتيد زيادي داشتهايم كه هركدام چيزي را به ما آموختند و تا هميشه ما را قدرشناس خود كردند.اما داستان كوتاه ما درباره وفاي يك حيوان است:سالها پيش مدتي را در جايي بيابان گونه بسربردم و عزيزي چهار ديواري خود را در آن بيابان در اختيار من قرار داد ...يك محوطه بزرگ با يك سرپناه و يك سگ. سگ پير و قوي هيكلي كه براي بودن در آن محيط خلوت و ناامن دوست مناسبي به نظر مي رسيد... ما مدتي با هم بودیم و من بخشي از غذاي خود را با او سهيم مي شدم و او مرا از دزدان شب محافظت مي كرد تا روزي كه آن سگ بيمار شد.به دليل نامعلومي بدن او زخم بزرگي برداشت و هر روز عود كرد تا كرم برداشت. دامپزشك، درمان او را بي اثر دانست و گفت كه نگهداري او بسيار خطرناك است و بايد كشته شود صاحب سگ نتوانست اين كار بكند. از من خواست كه او را از ملك بيرون كنم تا خود در بيابان بميرد و من او را بيرون كردم !ابتدا مقاومت مي كرد ولي وقتي ديد اصرار دارم رفت و هيچ نشاني از خود باقي نگذاشت...هرگز او را نديدم. تا اينكه روزي برگشت از سوراخي مخفي وارد شده بود، اين راه اختصاصي او بود. بدون آن زخم وحشتناك. او زنده مانده بود و برخلاف همه قواعد علمي هيچ اثري از آن زخم باقي نمانده بود !!!نمي دانم چكار كرده بود و يا غذا از كجا تهيه كرده بود. اما فهميده بود كه چرا بايد آنجارا ترك مي كرده و اكنون كه ديگر بيمار و خطرناك نبود بازگشته بود در آن نزديكي چهارديواري ديگري بود كه نگهباني داشت و چند روز بعد از بازگشت سگ، آن نگهبان را ملاقات كردم و او چيزي به من گفت كه تا عمق وجودم را لرزاند: او گفت كه سگ در آن اوقاتي كه بيرون شده بود هر شب ميآمده پشت در و تا صبح نگهباني ميداده و صبح پيش از اينكه كسي متوجه حضورش بشود از آنجا مي رفته. هرشب ... ! من نتوانستم از سكوت آن بيابان چيزي بياموزم اما عشق و قدرشناسي آن سگ و بيكرانگي قلبش مرا در خود خرد كرد و فروريخت. او هميشه از اساتيد من خواهد بود! استاد من آن كسي است كه به من آموخت كه چگونه همه را استاد خويش ببينم…
مذهبی :خداوند چهار چیز را در چهار چیز مخفی نموده
بايد هر روز بامداد وشبانگاه اين دعا راسه مرتبه بخواند به قدري مؤثر ونتيجه بخش است
كه فرزندان اوتا هفت پشت محتاج مخلوق نگردند.ܓ✿
ياالله ياالله ياالله ياربُّ ياربُّ ياربُّ ياذالجلال واِلاكرام
اَسئلُكَ بِاسمكَ العظيمِ الاعظم اَن تَرزُقَني رِزقاً واسعاً
حلالاً طيباً بِرَحمتكَ يااَرحم الراحمين
منبع : ختوم و اذکار آقای مقدم ج ۱ ص ۸۷
از بین رفتن شیرینی عبادت، تلخ نشدن معصیت و فرق نگذاشتن در حلال و حرام.
امام صادق علیه السلام
منبع: مصباح الشریعه، ت مصطفوی، ص22
امام علی (ع) :خداوند چهار چیز را در چهار چیز مخفی نموده :
1.رضای خود را در طاعت ها پس هیچ عبادتی را کم نشمارید
شایدهمان مورد رضای خدا باشد.
2.غضبش را در گناهان پس هیچ گناهی را کوچک نشمارید
شایدهمان مورد غضب او باشد.
3.استجابت خود را در دعاها پس هیچ دعایی را اندک مپندارید
شایدهمان مستجاب باشد.
4.ولی و دوست خود را در میان بندگانش پس به هیچ بنده ای
بی اعتنایی نکنید شاید هم او ولی خدا باشد و شما نشناسیدش .
تحف العقول صفحه 182
نوبرانه بودن را یاد بگیر.
نوبرانه بودن را یاد بگیر.
دوستی می گفت : یخچال خانه ی ما را که باز کنی
اگر خالی از هرچیزی هم که باشد محال ممکن است که سیب
در آن پیدا نکنی! انگار محکوممان کردند به سیب خوردن!
یا رسم است هر روز سیب بخوریم! هرچند تنها مادرم پایبند
این رسم عجیب است چون اعتقاد دارد سیب برای پوست
مفید است . البته کاربرد دیگر سیب هم در خانه مان اینست که
یک نفر عطسه کند و مادرم شروع کند هرروز یک سیب آب پز
به خوردش بدهد تا یک وقت سرما نخورد.
امروز هم کیسه ی دو کیلویی سیب روی کابینت مثل پتک
روی سرم فرود آمد و شکایت کردم:
"ای بابا.. بازم سیب خریدی که مامان.این همه میوه ی خوب!"
بعد یک هو به نظرم سیب ها مظلوم آمدند. چرا این حرف را زدم
آن ها که کاری به من نداشتند آرام و ساکت توی کیسه شان
نشسته بودند!.. حتی آنقدر دلم برای سیب ها سوخت که یکی را
برداشتم خوردم تا فکر نکنند میوه بدی هستند یا خیلی ازشان
بدم می آید! آخر اصلا" تقصیر سیب ها نبود. اگر سیب ها هم مثله
گوجه سبز میوه نوبرانه بودند و مارا منتظر می گذاشتند شاید حالا
کمی بیشتر مورد توجه قرار می گرفتند. و ما بی صبرانه منتظر
رسیدن فصل سیب می ماندیم و بعد آن را با ذوق چندین برابر
قیمت حالا می خریدیم. و چقدر هم راضی و خوشحال بودیم!
برای همین هم به نظرم بعضی آدم ها شبیه سیب هستند.
همیشه درکنارمان می مانند و در هر شرایط کمکمان می کنند.
کافیست اراده کنیم تا پیشمان باشند. وجودشان پر از خاصیت است
و هزار بلا و مصیبت را از جانمان دور می کنند.
اما مثل همان سیب به چشم نمی آیند. قدرشان را نمی دانیم
حالا در عوض قدر آن آدم هایی را می دانیم که هر از گاه
در جایی و برخوردی و سفری و کاری برزندگیمان وارد می شوند
و می روند. مثل توت فرنگی. هیچ خاصیتی هم ندارند.
مزه هایشان هم آبکی شده و طعمی ندارند.
بعد آن سیب کیلو هزارتومنی باوفا و پرخاصیت را می فروشیم
به آن توت فرنگی بی خاصیت آبکی که هیچ وقت نیست
و تازه با قیمت کیلو نه هزارتومان
برایش سرو دست هم می شکنیم!
حیف که سیب را هر کار کنی سیب است و یاد نمی گیرد
نوبرانه بودن را.کم بودن را.گران و دست نیافتنی بودن را.
بد و بی خاصیت بودن را و همیشه خوب نبودن را!
وای که بعضی آدم ها همان سیب هستند.
و سیب را جان به جانش هم کنی سیب است!
آدم های نوبرانه هم هرکار که کنند باز برای دیگران عزیز هستند.
اصلا"آدم ها عادت دارند هرچیز که زیاد نباشد
را دوست داشته باشند.
یک میوه هم حتی اگر در همه فصل ها باشد
حالشان را بهم می زند. چه برسد به آدمش!
اگر هروقت دلشان خواست و نیازت داشتند دست دراز کنند
و تو باشی از چشمشان خواهی افتاد.
باید برای این که کنارشان باشی قیمت سنگینی پرداخت کنند
تا قدرت را بدانند باید ماندنی نباشی تا پرستیده شوی.
یک راز مهم درباره انسان ها را به تو بگویم؟
آدم ها اصلا جنبه محبت زیادی..
ماندن زیادی..
عشق زیادی ..
و هرچیز زیادی دیگر را ندارند.
هیچ وقت در زندگی مثل سیب در دسترس نباش.
نوبرانه بودن را یاد بگیر.
مشاوره و مهارت زندگی : کوچ پرنده ها را دوست ندارم
کوچ پرنده ها را دوست ندارم
کوچ پرنده ها را مانند بعضی آدمها دوست ندارم
می دانم پرنده ای که کوچ کند
دل کندن را بلد است ، مانند بعضی آدما
من یاکریم های بالکن خانه ام را
به تمام پرستوهای مهاجر
ترجیح می دهم که هر روز به من سر می زنند
و جوجه هایشان را به من سپارند
زمانی که می خواهند به گردش بروند
چون دوستی ام را باور کرده اند
یا این گنجشک های کوچک
که تمام زمستان را می لرزند
اما
می مانند
تا من پشت پنجره ام
تنها نباشم...
مشاوره و مهارت زندگی : بند ناف را بریدند و گریستیم از ترس جدایی.
بند ناف را بریدند و گریستیم از ترس جدایی
بند ناف را بریدند و گریستیم از ترس جدایی.
اما رازش را نفهمیدیم.
به مادر دل بستیم و روز اول مدرسه گریستیم
و رازش را نفهمیدیم.
به پدر دل بستیم و وقتی به آسمان رفت
گریستیم و باز…. نفهمیدیم.
به کیف صورتی گلدار…
به دوچرخه آبی شبرنگ…
بارها دل بستیم و از دست دادیم
و شکستیم و باز نفهمیدیم.
چقدر این درس “تنهایی” تکرار شد
و ما رفوزه شدیم.
این بند ناف را روز اول بریده بودند
ولی ما هرروز به پای کسی یا چیزی
گره زدیم تا زنده بمانیم
و نفهمیدیم…..
افسوس نفهمیدیم که
قرارست روی پای خود بایستیم
نفس از کسی قرض نگیریم
قرار از کسی طلب نکنیم
عشق بورزیم اما در بند عشق کسی نباشیم
دوست بداریم اما منتظر دوست داشته شدن نباشیم
به خودمان نور بنوشانیم و شور هدیه کنیم.
دربند نباشیم….
رها باشیم و برقصیم و آواز عشق سر دهیم.
عزت انسان بودنمان را
به پای ناز و کرشمه کسی قربانی نکنیم.
بند ناف را خوب نبریده ایم….
به مویی بند ست…
مهارت زندگی : شکر خدای را که ایمانم پا برجاست
شکر خدای را که ایمانم پا برجاست
روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد
خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته
و کالا های گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند
و خسارت هنگفتی به او وارد آمده است
فکر می کنید آن مرد چه کرد؟
خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟
و یا اشک ریخت ؟
نه …
او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد
و گفت : خدایا ! می خواهی که اکنون چه کنم؟
مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود تابلویی بر
ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود :
مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخته است !
فردا شروع به کار خواهم کرد!
و در عصر حاضر می بینیم انسانهایی که
بر اثر حسادت و خیانت و دروغ متظاهر به دینداری و دوستی
همه زندگی خود را از دست داده اند ولیکن
بر در قلبشان آویخته اند شکر خدای را که ایمانم پا برجاست .
و حسرت آه و آخ را بر دل حسودان ودروغگویان گذاشته اند .
مشاوره و مهارت زندگی : درسي از آبراهام لینکلن اولين ريس جمهور آمريكا
آدمها آنقدر زود عوض می شوند …
آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی
به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها
تا دشمنی ها فاصله افتاده است
اولین سخنرانی او در مجلس سنای بدین صورت گذشت: نمایندگان
مجلس از اینکه لینکلن رئیس جمهور شده بود ناراضی بودند.چرا که
او از یک خانواده فقیر و فاقد سطح اجتماعی بالا بود.
زمانی که لینکلن برای سخنرانی پشت تریبون قرار گرفت قبل از
آنکه لب باز کند و سخنی بگوید یکی از نمایندگان مخالف با
عصبانیت و بی ادبی تمام از سوی جایگاه خود فریاد زد:
آبراهام!حالا که بطور شانسی رئیس جمهور شده ای فراموش
نکن که می دانیم تو یک بچه کفاش بیشتر نیستی!!!
مسلما هر فردی در جایگاه لینکلن قرار داشت با این نماینده گستاخ
که او را اینگونه مورد خطاب قرار داده برخورد می کرد!
اما آبراهام لینکلن این چنین نکرد. او لبخندی زد و سخنرانی
خود را اینطور شروع کرد : من از آقای نماینده بسیار بسیار ممنونم
که در چنین روزی مرا به یاد پدرم انداخت.
چه روز خوبی و چه یاد آوری خوبی! من زندگی و جایگاهم
را مدیون زحمات پدرم هستم.
آقایان نماینده بنده در اینجا اعلام می کنم که
بنده مانند پدرم ماهر نیستم.
با این حال از دستان هنرمند او چیزهایی آموخته ام
.پس اگر کسی از شما تمایل به تعمیر کفش خود داشت
با کمال میل حاضر به تعمیر کفشش خواهم بود...!
و اما از كارهاي او:
یکی از اقدامات مهم و تاثیر گذار لینکلن
خاتمه بخشیدن به تاریخ برده داری در ایالات متحده امریکا بود.
و جمله معروف:
عیار واقعی ثروت ما این است که
اگر پولمان را گم کنیم، چقدر می ارزیم.؟
مشاوره : کاسه صبرم از آدم هایی لبریز است
آدم بد را هرطور که هست تحمل می کنم
کاسه صبرم از آدم هایی لبریز است
که با ادعای خوب بودن بدی می کنند
یادتان باشد قبل از اینکه عاشق کسی شوید
و به او ابراز عشق و علاقه کنید…
او راخوب خوب نگاه کنید،
مبادا چیزی از قلم بیفتد
که بعد ها به چشم شما و خانواده اتان بیاید !
تنهــا بودن قــدرت مــی خــواهــد
و ایـن قــدرت را کســانی بـه ما می دهند
کـه روزی مـی گفتند
تنهــــایـت نمــی گــذاریم !!
و حکایت این آدمایی که یهویی تنهایت می گذارند
مانندکرم زشت بود پیله بست پَروانه شد , زیبا شد رفت
حکایتی است که با پا گذاشتن بر شانه هایتان اُوج می گیرند
و سپس میشن مال دیگری!
و دیگر تو را نمی شناسند .
14 خرداد ؛ سالگرد ارتحال امام خمینی (ره)
14 خرداد ؛ سالگرد ارتحال امام خمینی (ره)
امام خمینی در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهريـور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 ميلادى) در شهرستان خمين از توابع استان مركزى ايران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد پـاى بـر خـاكدان طبيعت نهاد و در 14 خرداد سال 1368 هجری شمسی به ملکوت اعی پیوست.
شگفت آنكه امام خمينـى در يكـى از غزلياتـش كه
چنـد سال قبل از رحلت سروده است :
انتظار فرج از نيمه خرداد كشم سالها مى گذرد حادثه ها مى آيد
ساعت 20 / 22 بعداز ظهر روز شنبه سيزدهـم خـرداد ماه سـال 1368 لحظه وصال بـود. قــلبـى از كار ايستـاد كه ميليـونها قلــب را بـه نور خدا و معنـويت احـيا كرده بـود. بــه وسيله دوربين مخفـى اى كه تـوسط دوستان امــام در بيمارستان نصب شده بـود روزهاى بيمارى و جريان عمل و لحظه لقاى حق ضبط شده است. وقتى كه گوشه هايـى از حالات معنوى و آرامـش امام در ايـن ايـام از تلويزيون پخـش شـد غوغايى در دلها بر افكند كه وصف آن جــز با بودن در آن فضا ممكـن نيست. لبها دائمـا به ذكـر خـدا در حـركت بود.
مشاوره و مهارت زندگی : ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ
درد دلت را به هیچ کس نگو,
زیرا یاد میگیرند از کجا دلت را به درد آورند ...
ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﻭ " ﻣــﺮﺩ " ﺍﺳﺖ
ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺯﺑﺮﺗﺮ ﻭ ﭘﻬﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ...
ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺗﻪ ﺭﯾﺸﻰ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﺟـﺎﻯ ﮔﺮﯾــﻪ ﮐﺮﺩﻥ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...
ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤــﺎﻥ ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﺯﺑﺮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...
ﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺻﺎﻑ ﻭ ﻧﺎﻣﻼﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﺪ
ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﺸﻮﻯ ...
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ ..!
ﺍﻭ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻧﮑﻦ ..!
ﺍﻭ ﺭﺍ " ﻧﺎﻣــــﺮﺩ" ﻧﺨﻮﺍﻥ ..!
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺛــﺮﻭﺗﺶ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻧﺰﻥ ..!
ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧــــﺦ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ
ﺑﺪﻭﺯﺩ ...
ﻓﻘــــﻂ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ
ﺑﺮﯾﺰﺩ ...
ﺁﻥ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﺤﺒﺘﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﻨﻢ، ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﺯﻥ
ﺍﺳﺖ ..!
ﻻﮎ ﺑﻪ ﻧﺎﺧﻨﻬﺎﯾﺶ ﻧﻤﯿﺰﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﺶ ﯾﮏ
ﺟﻮﺭﯼ ﺷﺪ، ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ، ﻧﺎﺧﻨﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ
ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺷﺶ ﺑﯿﺎﯾﺪ ..!
ﻣﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺑﯽ ﮐـﺴﯽ ﻫﺎﯾﺶ
ﮐﻮﺗﺎﻫﺶ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﻟﺞ ﮐﻨﺪ ..!
ﻣﺮﺩ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻓﺖ، ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺯﻧﮓ
ﺑﺰﻧﺪ، ﯾﮏ ﺩﻝ ﺳﯿﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺳﺒﮏ ﺷﻮﺩ ..!
ﻣﺮﺩ، ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺷﮏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ، ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ ﺩﺭ
ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﺩﺭﯾﺎﺳﺖ ...
و اگر زمانی که اشک می ریزد در تنهایی خودش است .
ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ،
ﯾﮏ ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ :
" ﻣﯿﻢ " ﻣﺜﻞ " ﻣﺮﺩ
ما مردا رو لطفا" درک کنید
و اگه دلتون خواست یه نظر بدید
البتّه منظور مردا نه نامردا
هنگامی که دل کسی را میشکنی
صدای شکستنش را به خاطر بسپار
تا هنگامی که دلت را شکستند
رو به آسمان فریاد نزنی
خدایا!!
به کدامین گناه....!
مشاوره و مهارت زندگی : بگویید در این دنیای شلوغ...
بگویید در این دنیای شلوغ
سنجاقشان کرده اید به دلتان
بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان کوتاه تر از عمر شکوفه هاست
شما بگویید ،
حتی اگر نشنوندچون به ازای هر سه ثانیه یک نفر می میرد 1...2...3...
به سلامتی کسی که نمیشناستت اما نوشته هاتو میخونه..تا از درونت با خبر بشه و زیرش لایک میزنه و نظرشو میده نه واسه اینکه خوشش اومده...
واسه اینکه بهت بفهمونه که تنها نیستی....
شاید همین لحظه نوبت من ، او و یا شما باشد .
امام صادق (ع) میفرمایند که گاهی انسانها سالها، ماهها، روزها و ساعتها
را میشمرند اما یک زمانی هم باید نفسها را بشمارند جایی که آخرین نفس میرسد
دیگر آن زمان نه یک لحظه دیر و نه یک لحظه زود اتفاق میافتد،
همان لحظه کوچ انسان شروع خواهد شد.
زندگی خیلی هم پیچیده نیست….نه نیست…
دلتو بتکون از هرچی خشم ونفرت وکینه وبدی خالیش کن…
خالی که شد پر کن از مهربونی…پر از عشق خدا …
بعد هرکه سر راهت قرار گرفت یه شاخه مهربونی از تو دلت بهش هدیه کن
…آره یه لبخند …یه دلگرمی…یه حرف شیرین…
خوبی کن بی منت …خوبی کن بخاطر دل خودت…
دلی که با خوبی تو خوب میشه…
پایه دنیا خوبیه…خوبی بی منت …
خوبی کن ولی بدون چشمداشت
اونموقعه تازه زندگی رو زندگی کردی.
مشاوره و مهارت زندگی : جملاتی که همسران باید به یکدیگر هدیه کنند تا به هم نزدیک تر شوند:
جملاتی که همسران باید به یکدیگر هدیه کنند
تا به هم نزدیک تر شوند:
- من ارامش خانه را مدیون تو هستم
- وقتی در کنارت راه می روم به خود می بالم
و به تو افتخار می کنم
- می دانم که همه تلاشت را می کنی تا خانواده ات
در رفاه وآسایش باشند این برای ما ارزشمند است.
- آن قدر به تو دلبسته ام که حتی شنیدن صدایت از آن سوی تلفن
هم به من آرامش می بخشد
- وقتی که خانه نیستی برای بازگشت تو لحظه شماری می کنم
- همسر مهربانم هرگز نمی گویم * من * هرگز نمی گویم * تو *
--- فقط همیشه *ما*
- تو نه تنها یک همسر ایده الی بلکه مادری بی نظیر و بی همتایی
- جرأت مسئولیت پذیری را تو به من بخشیدی .... از تو ممنونم
- خوشحالم که مشکلاتمان را بدون ایجاد تشنج در خانه حل می کنیم
- اگر من نظم و ترتیب و انضباط را به فرزندانمان هدیه کردم
تو به ما اعتماد به نفس بخشیدی
- فراموش نکن تو فقط به خودت تعلق نداری پس همیشه
مواظب خودت باش
- باور کن تحمل تنها چیزی که برایم سخت و ناممکن است
دیدن اشک تو و فرزندمان است
- من شادی شما را با هیچ چیز دیگر در این دنیا عوض نمی کنم
- ما لحظات سختی را پشت سرگذاشتیم
ولی تو همیشه صبور و مهربان بودی
و این زیباترین چیزی است که در ذهن من حک شده
- تو هیچ گاه اجازه ندادی حس کنم در مشکلات تنها هستم
- تو به من یاد دادی چگونه به همه چیز با دید مثبت نگاه کنم
- عزیزم در این لباس شبیه فرشته ها شده ای
ما همیشه از این جملات و گلهای زیبا استفاده می کنیم
شما هم به کسی که تنهاتون گذاشت بگید
این تو بودی که باختی نه من !
من کسی رو از دَست دادم که دوستم نَداشت . . . !
اما تو کسی رو از دست دادی که عاشِقِت بود . . .
و یادتون باشه گاهــی آدمهـــا می رونـــد ؛
نه بــرای اینکه دلیلـــی برای مانــــدن ندارنــــد ،
بلکه آنقـــدر کوچکـنـــد !
که تحمـــل حجــم بالـای محبـت شما را ندارند ...
اگه کسی رو دوست داری ، خوب بهش بگو . . .
اگه قهری و دوست داری آشتی کنی ،خوب بهش بگو . . .
طرف خــدا نیست که همه اینارو بدونه . . . !
مذهبی ، مشاوره : کیفر زودرس دنیایی و آخرتی
امام باقر علیه السلام فرمودند :
چهار چیز کیفر زود رس دارد .
1- مردی که درباره اش نیکی کنی و او ترا جزای بد بدهد .
2- مردی که به او ستم نکرده ای او ترا ستم کند .
3- مردی که با او معاهده انجام کاری کنی
و به عهدت وفادار باشی و او با تو به حیله رفتار کند .
4- مردی که با خویشان خود صله رحم کند
ولی خویشانش از او قطع می کنند .
خالق من !
مرا وسیله ای در دستانت قرار بده تا
حامل عشق و شادمانی برای دیگران باشم
و هرگاه به آنها خدمتی کردم فراموش نکنم
که این دستان توست که به یاریشان شتافته …
و آن زمان دستان من در دستانت بوده
مشاوره و مهارت زندگی : خوبه که ببخشیم و بگذریم تا بتونیم راحت بخوابیم
بخشش از بزرگان است؛
من بخشیدم و هیچکس نگفت چقدر بزرگ شدی؛
همه گفتند :
بلد نبودی حقت را بگیری ......!
گفت : آن که دیگری بشناسد تو را
و تو خود را نشناسی از دیگری .
من کی ام لیلی و لیلی کیست من
ما یکی روحیم اندر دو بدن ؟
به انجام کارهای نیک ادامه دهید ،
حتی اگر دیگران آنها را به نام خویش ادعا کنند .
کارهای شما پیشکشی ست به خدا
و هیچ کس نمی تواند ” خدا “ را فریب دهد . . .
خوبه که ببخشیم و بگذریم
تا بتونیم راحت بخوابیم